#پارت_27
عنوان پارت: " فقط برای من"
پلک هاش رو به کندی از هم فاصله داد و نگاهش رو محتاطانه به سمت جونگکوک برگردوند.
ساعت سه صبح رو نشون میداد و پسر کوچکتر ساعت ها بود که با لبهایی نیمه باز به خواب رفته بود و تهیونگ امیدوار بود که وقتی اینجا رو ترک میکنه تا زمان برگشتنش کوک بیدار و متوجه عدم حضور اون نشه.
آهسته از زیر پتو بیرون زد و در سکوت کامل از اتاق پسر کوچکتر خارج شد.
به سرعت پا به اتاق خودش گذاشت و لباس های خونگیش رو با شلوار پارچه ای مشکی رنگ و لباس جذب و یقه اسکی همرنگش عوض کرد.
کت چرمش رو روی لباسش پوشید و گوشی مخصوص رو برداشت و داخل جیبش فرو برد و بی سر و صدا پنجره اتاق رو کامل باز کرد و بیرون زد.
نگاه محتاطانه ای به اطراف حیاط انداخت و بعد به سرعت از محوطه خارج شد.
چندین متر عقب تر از عمارت مایکل تکیه زده به موتورش منتظر اون ایستاده بود و وقتی تهیونگ رو دید به سرعت صاف سر جاش ایستاد و احترام نظامی گذاشت.
تهیونگ بهش آزاد باش داد و درحالی که کلاه کاسکت رو از روی موتور برمیداشت پرسید:_اوضاع چطوره؟
_پیچیده کاپیتان
مایکل خلاصه جواب داد و ته با ابروی بالا انداخته کلاه رو سرش کرد و روی موتور نشست.
سرش رو خیلی کوتاه برای مایکل تکون داد و بعد استارت زد و به سرعت دور شد.
در سمت دیگه جونگکوک درحالی که توی اتاق تهیونگ پشت پنجره باز اتاق ایستاده بود برای جین تایپ کرد:_منتشرش کن
پیام رو ارسال کرد و نگاهش رو به سمت ماه درخشان توی آسمون کشید.
پوزخندی زد و گوشیش رو باز کرد، سیمکارت داخلش رو بیرون کشید و از وسط شکستش و قدم هاش رو به سمت سرویس بهداشتی کشید.
سیمکارت شکسته رو داخلش انداخت و سیفون رو فعال کرد، ایستاد تا مطمئن بشه ردی به جا نمیمونه و بعد عقب گرد کرد و خارج شد.
اجزای گوشی رو دوباره سرهم کرد و بعد به اتاق خودش برگشت.
تنش رو روی تخت رها کرد و ناخودآگاه خیلی کوتاه خندید، این بازی با تهیونگو دوست داشت!تهیونگ مستقیما به سمت خونه امن اصلیشون روند و به محض رسیدن از موتور پایین پرید، کلاه کاسکتش رو در آورد و از دسته موتور آویزون کرد.
به سرعت رمز در رو وارد کرد و پا به داخل خونه گذاشت اما صدای فریاد ییبو باعث شد لحظه ای توی آستانه ورود به خونه متوقف بشه:_بهت یه دستور واضح دادم ویلیام!
برای چی سرپیچی کردی؟!ویلیام از خودش دفاع کرد:
_من فقط کاری که بنظرم درست بود انجام دادم.
_اجازشو نداشتی!
این یه عملیات انفرادی نبود که بتونی به صلاحدید خودت عمل کنی، یه عملیات سازمانی بود و تو موظف بودی دستورات مافوقتو تحت هر شرایطی اطاعت کنی!
YOU ARE READING
𝑴𝑶𝑳𝑻
Fanfiction"مولت" نویسنده: "پانیکا" ژانر: "جنایی، معمایی، اکشن، رومنس، انگست، اسمات" کاپل: "تهکوک، یونمین" ~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~• تیم آلفا، تیمی با تعداد نفرات محدود از بهترین و نخبه ترین نظامیان هر کشور. هویت اونها درست به اندازه رمز پرتاب بمب ها...