Part 59 😈👨‍🎓

2.1K 584 118
                                    

+مجله هامو بده! اونا مال منن نه تو...
-حوصله اراجیفتو...
حرف چانیول با عق زدن بکهیون نصفه موند و کم تر از چند ثانیه گرمی ای رو روی بازو و قسمتی از شکمش حس کرد و بوی بدی توی دماغش پیچید.
نفسشو از فکر کاری که بک انجام داده بود توی سینه اش حبس کرد.
امکان نداشت!
اون خواب بود و اینم یه خواب مزخرف بود مگه نه؟!
ولی لعنتی این بوی گند واقعی تر از خواب و رویابود.
محکم بکو به عقب پرت کرد که روی زمین افتاد.
با بدبختی به لباس و بازوش نگاه کرد.
-اییش کثافط نچسب!
بدون توجه به بک سریع وارد خونه اش شد و سراغ حموم رفت.



اگه بیشتر از یک دقیقه دیگه اون بوی گند روی بدنش می موند از هوش می رفت!
در حموم باز کرد و سریع سمت دوش رفت.
تیشرتشو دراورد و به گوشه ای انداخت.
-تیشرتمو غیر قابل استفاده کرد!
شلوارشو از پاش دراورد  و شیر اب رو باز کرد.
نگاهی به در باز حموم انداخت و یادش  افتاد که در  خونه اشم اینطوری بازه!
شامپوی بدن رو برداشت و روی بدنش ریخت.
-برای چی اومده اینجا؟!
با بوی لذت بخش شامپو نفس عمیقی کشید.
-اخیش دیگه اون بوی گندو نمیدم!



شیر ابو بست و لباس زیرشو در اورد.
حوله اشوبرداشت و تنش کرد.
از حموم بیرون اومد و سمت کشوی لباساش رفت.
لباس زیری برداشت و پاش کرد.
از اتاقش بیرون اومد و سمت در رفت.
نگاهی به بکهیون انداخت.
-تا صبح باید همونجا باشی تا تنه لشتو بیان جمع کنن!
حرصی نفسی گرفت و آروم پاشو روی سرامیکا کشید.
-سرامیکا سرده! ممکنه مریض بشه!
پاشو عقب کشید.
-به من چه بره به اونایی که همش تو بغلشون پهنه بگه بیان جمعش کنن!
شونه ای بالا انداخت و چرخید.
-والا!
در رو بست و سمت شوفاژ رفت و کمی زیادش کرد.
-امشب سرده!
دستی رو شوفاژ کشید.
-دو هفته دیگه کنکوره!
-اگه سرما بخوره و کنکور نتونه بده چی؟!
آروم سمت در رفت و بازش کرد.
-اونوقت میندازه تقصیره من! حالا نکه براش خیلی مهمه!
سمت بکهیون رفت و بلندش کرد
-احمق مست!



روی کاناپه نشوندش و رفت تا در رو ببنده.
توی اتاقش رفت و  لباسای خودشو تنش کرد.
با حوله کمی نم موهاشو گرفت و غر زد.
-نگاه آخه نصفه شبی باید بچه داریم بکنم!
کشوی شلوارکاشو باز کرد و یه شلوارک بندی که میشد دور کمرشو تنگ کرد برداشت.
یکی از بافتای یقه اسکیشو برداشت و از اتاق بیرون رفت.
لباسارو روی کاناپه کنار بک انداخت و توی آشپزخونه رفت.



یه کاسه نسبتا بزرگو از اب ولرم پر کرد و دستمال سفیدی رو برداشت.
از توی کابینت پلاستیک اشغال رو برداشت و از اشپزخونه بیرون اومد و روی کاناپه نشست.
-اییش بوی گند استفراغ میدی!
دکمه های لباسشو با اکراه باز کرد و از تنش  در اورد.
لباسو با دستاش از خودش دور کرد و سریع توی پلاستیک انداخت.
-توله مست!
دستمالو خیس کرد و قشنگ آبشو گرفت.
به ارومی دور لب بکهیون کشید و بعد روی گردنش کشید که اوومی کشدار گفت.
اخمی کرد و با بدعنقی گفت.
-اووم و کوفت اوم و زهرمااار!



My naughty student👨‍🎓Where stories live. Discover now