(ببخشید وسط خوندتون اگه این پارت براتون پاک شد، یه مشکلی برای نوتیف واتپدم پیش اومده بود که پاک کردم یه بارم دستم وسط ادیت خورد اپ شد که بازم پاکش کردم)
آب دهنشو قورت داد.
چرا سینه اش سنگین شده بود و ضربان قلبشو توی گلوش حس میکرد؟!
نهههه نباید اینطوری میشد...
حس الانش مثل اون اولایی بود که عاشق کای شده بود.
سنگین و سخت...
اه لعنتی چرا اینطوری نگاهش میکرد؟!
با جون کندن نگاهشو از کای گرفت.
+هیونگ، زشته مهموناتو جلوی در نگه داری...بعد زدن این حرف از کنار سوهو رد شد و وارد ویلا شد.
خیلی دوست داشت که بتونه فقط همون لحظه محو بشه.
+لعنتی من که یه حس عنی بهم میگفت میبینمش اه بازم برگشتم! ریدم تو این وضع...
توی اتاقشون رفت و خودشو روی تخت پرت کرد.اگه میخواست همین الان میتونست دست زن و بچه اشو بگیرن و برن...
ولی اینطوری خیلی ترسو و احمقانه به نظر می رسید. مگه نه؟
-بالاخره تصمیم به خوابیدن گرفتی؟!
به قیافه خواب آلود نیلا نگاه کرد.
+اومم بیداری؟!
اخم شدیدی به سهون کرد.
-مثل گاو خودتو پرت کردی روی تخت هرکی جای من بود میگرفت میکشتت احمق...
پوکر به نیلا کرد.
این دختر یه چیزیش شده بودا...
+کای رو دیدم...
نیلا دهن کجی ای بهش کرد و اداشو دراورد.
-منم اون خری که الان باهاشه رو دیدم.
+باور کن جدی میگم تا صبح دم دریا بودم بعد که برگشتم دیدمشون... اومدن...دست نیلا رو گرفت و روی قلبش گذاشت.
+ببین چه قدر سریع میزنه...
نیلا مثل برق گرفته ها بلند شد و روی تخت نشست.
-واقعااا؟ عررررر چه دیدار باحالی
+اره خوش حال باش...داره گریم میگیره.
نیلا نمیدونست چیکار کنه مثل چی فضولیش گل کرده بود از اون طرفم باید سهونو دلداری می داد.
-چی بهت گفت.
سهون چند لحظه اخم کرد و بعد یهو صداشو بالا برد.
+سوهو بهش گفت چرا اومدی؟ پرو پرو میگه چیه نباید به خاطر برادرت می اومدم؟!
-خببب بعدش؟!
لباشو غنچه کرد.
+بعدش هیونگ منو دید نمی دونست چی بگه اونم برگشت نگاهش به من افتاد و منم مثل احمقا به سوهو گفتم مهموناتو پشت در نذار... اخه این چه چرت و پرتی بود من گفتم؟!
نیلا خنده ریزی کرد.
-حتما بعدشم مثل چی فرار کردی؟!
اخمی کرد و شونه ای بالا انداخت.
+سعی کردم قدمام محکم باشه و مثل دویدن به نظر نرسه.
-هررر خسته نباشی.
تشری به نیلا زد.
+چیکار میکردم واقعا؟ اگه دو سال پیش بود و میدیدمش مثل احمقا جلوش گریه میکردم و به التماس میافتادم ببخشتم اونم برای کاری که نکردم.
نیلا ابروهاشو توی هم کشید و بعد چند ثانیه با ذوق دستاشو بهم کوبید.-واایی سهون میگم برم من مخ کای رو بزنم بعد اونم شاید از لجش با تو به من اوکی بده بعد که مخشو زدم الکی بگم حامله ام بعدش اون پسره رو ول کنه و تو وارد عمل بشی و هرچی از دهنت در بیاد به کای بگی؟!
سهون ضربه ای به پیشونی نیلا زد.
+احمق خانم نقشه افتضاحت که به کنار میخوایی یه کاری کنی که فکر کنه حامله ای بعد فوبیات از...
نیلا سریع حرف سهونو قطع کرد.
-هیس خیلی خوب فهمیدم نمیخواد بگی... ولی مگه برنگشتی که خودتو ثابت کنی؟! از کجا میخوایی شروع کنی؟!
VOCÊ ESTÁ LENDO
My naughty student👨🎓
Fanficکاپل: چانبک، کایهون، کریسهو ژانر: ددی کینک، ازدواج، اسمات، طنز، رومنس، مدرسه چانبک: بکهیون یه دانش آموز درس نخون و فوق العاده شیطون که به قول خودش درس به دوتا آلبالوهای خوشگلش وصله! دقیقا وقتی که سال آخره و قراره از شر مدرسه راحت بشه، معلمی گیرشون...