(سه ماه بعد)
ماشینشو توی سایه پارک کرد و پیاده شد.
نگاهی به دانشگاهی که قرار بود چند سال توش درس بخونه؛ کرد.
با ذوق لبخندی زد و گوشیشو در اورد.
اول سلفی ای از خودش گرفت تا بعدا براش یادگاری بمونه.به بک گراند صفحه گوشیش خیره شد و دستی روی صورت کای کشید.
با افتادن اسم لوهان روی گوشی، سریع تماسشو جواب داد.
+لوهان...
-سهون من روبه روی ساختمانم، نیم ساعت دیگه کلاسمون شروع میشه کجایی؟
+همین الان رسیدم، سریع پیشت میام.
-اوکی زود باش...بعد از قطع شدن تماس گوشی رو توی زیپ کوچیک کوله اش گذاشت و راه افتاد.
توی این سه ماه با لوهان خیلی صمیمی شده بود، البته به خاطر این بود که بعد از مسافرتشون، باهم دیگه رفت و آمد خونگی داشتند.بکهیون هنوزم از لوهان خوشش نمی اومد و باهاش سره لج بود؛ اما سعی میکرد به خاطر همکاری کای و پدر لوهان کاری نکنه که به ضرر کای باشه.
به خاطر اینکه یاد بکهیون افتاده بود با ناراحتی لباشو جلو فرستاد.
بکهیون رشته مدیریت قبول شده بود و دانشگاهی که میخواست بره از دانشگاه سهون معروف تر بود.
باورش سخته، ولی رتبه بکهیون از اون بیشتر شده بود...(فلش بک)
با استرس سرشو توی گردن کای مخفی کرد.
+من میترسم نمیخوام ببینمش!
کای دستشو دور کمر سهون حلقه کرد و موهاشو بوسید.
-آخر که باید ببینی رتبه اتو، کاری به رتبه ات نداشته باش، من هر رشته ای توی هر دانشگاهی که دوست داشته باشی ثبت نامت میکنم.
بکهیون خم شد و لپ تاپ رو از جلوی کای سمت خودش کشید.
-برید توی اتاقتون لاس بزنید اه...کای چشم غره ای به بکهیون رفت.
-یادت باشه چه قولی بهم دادی اگه رتبه ات خوب نشده باشه باید از اون شرکت مزخرف بیرون بیایی...
بکهیون حرف کای رو به سمت کون نازنیش حوالی کرد و سریع نام کاربری و رمزشو توی سایت وارد کرد.
نفس عمیقی کشید و منتظر لود شدن سایت شد بعد چند ثانیه کارنامه اش جلوی چشمش ظاهر شد.
با دیدن رتبه کنکورش جیغی از خوش حالی زد.
بلند شد و روی مبل شروع به بالا و پایین کردن کرد و به کمرش قرای ریزی میداد.
رتبه اش از چیزی که انتظار داشت خیلی بیشتر شده بود.سهون از بغل کای بیرون اومد و لپ تاب رو سمت خودش کشید.
با دیدن رتبه کنکور بکهیون دهنش از تعجب باز شد
این عادلانه نیست...
+این خنگ خرفت اسکل نباید همچین رتبه ای بیاره، گوزوی پلشت...به کای نگاه کرد و چهره اشو آویزون کرد.
کای لبخندی بهش زد.
-بیا رتبه تو رو هم ببینیم.
کارتی که روش نام کاربری و رمز سهون بود رو برداشت. دوباره وارد سایت شد.
دستشو دور بازوی کای حلقه کرد و صورتشو به بازوش چسبوند.
با دیدن کارنامه اش محکم چشماشو بستم و پشت شونه کای صورتشو قایم کرد.
کای با دیدن رتبه سهون با تعجب به بکهیون نگاه کرد.
بک با دیدن واکنش کای از روی مبل پایین اومد و پشت کای و سهون وایستاد.
سهون با آروم بودن کای، بازوشو فشار داد.
+کاییی...
-خوبه سهون نگران نباش...
با حرف کای آروم از پشتش بیرون اومد و به رتبه اش خیره شد.
با دیدن رتبه اش کم کم بغض توی گلوش نشست و خیلی آروم قطره های اشک از چشماش، پایین ریختن.
ESTÁS LEYENDO
My naughty student👨🎓
Fanficکاپل: چانبک، کایهون، کریسهو ژانر: ددی کینک، ازدواج، اسمات، طنز، رومنس، مدرسه چانبک: بکهیون یه دانش آموز درس نخون و فوق العاده شیطون که به قول خودش درس به دوتا آلبالوهای خوشگلش وصله! دقیقا وقتی که سال آخره و قراره از شر مدرسه راحت بشه، معلمی گیرشون...