تحملش تموم شد و داد زد.
+لعنتی بهت می گم کی سهامشو بدون هماهنگی با من فروخته؟!منشی با ترس شروع به حرف زدن کرد.
-ب...برادرتون بیون...
ادامه حرف منشی رو نمی شنید، نگاهش با تعجب به چانیولی بود که پشت منشی ایستاده بود و با پوزخند بهش نگاه کرد.دستشو روی لبه صندلی تکیه داد.
+به کی؟
چان منشی رو کنار زد و جلوتر اومد.
-درست حدس زدی رفیق قدیمی، سهام بکهیون از حالا به نام منه بعد از چند سال دوباره کنار هم قرار گرفتیم، بگو که از این بابت خوش حالی...
دسته صندلی رو گرفت تا جلوی چندتا چشم که منتظر زمین خوردنش بودن نیوفته!+مسخره بازی در نیار!
چانیول چشماشو گشاد کرد و شونه ای بالا انداخت.
-چرا فکر می کنی اینقدری بی کارم که مسخره بازی در بیارم؟!پوشه ای رو روی میز پرت کرد.
-دست خط و امضای برادرتو که میشناسی؟ تاریخشم برای امروزه، امروز 18 سالش شده نه؟ پس همه مدارک درسته!
سریع پوشه رو چنگ زد و با عجله کاغذا رو بیرون اورد.با دستایی لرزون برگه رو جلوی چشماش گرفت تا بخونه.
با هر خطی که می خوند تعجبش چند برابر میشد!
برگه ها رو محکم روی میز کوبوند و با عصبانیت گفت:
+جعلیه!چان ابرویی بالا انداخت.
-خوش حال می شم ثابت کنی که جعلیه!
نگاهی به بقیه افراد که با کنجکاوی نگاهش می کردن انداخت،+جلسه امروز کنسله، ممنون میشم اتاقو ترک کنین!
زنا و مردایی که جز هیت مدیره بودن با پچ پچ وسایلشونو جمع کردن و از اتاق خارج شدن.
دوتا دستاشو روی میز گذاشت و چشماشو بست.
الان باید چه غلطی می کرد؟
صاف وایستاد و گوشیشو از توی جیبش در اورد.
+بهت ثابت می کنم که همه اینا جعلیه!
شماره سهونو گرفت بعد چند ثانیه جواب داد.×کایا!
-امروز کسی توی خونه اومده؟
×عا اره دو نفر کیکو برای شب اوردن یه چند نفرم اومدن وسایل نور و این چیزارو برای شب وص...
حرف سهونو قطع کرد.+کسی که بشناسی نیومده؟
×نه منظورت کیه؟
+بکهیون کجاست؟
×بک گفت که حوصله نداره و بیرون میره!
+کجا؟
×نگفت...با عصبانیت گوشیو قطع کرد و نگاهشو با چانیول داد.
چان حاضر بود قسم بخوره که یه نقطه سفید توی چشمای کای نمی بینه!
+امروز بکو دیدی؟
نیشخند عصبی ای زد!-طبق این مدارک باید دیده باشمش! هی! واقعا لازمه اینقدر عصبانی باشی؟ من فقط یه خورده از حقمو گرفتم!
کای عصبی لیوان رو به پشت سرش پرت کرد.
با تعجب چرخید و به خورده های شکسته لیوان خیره شد!آب دهنشو قورت داد! یعنی از این اتاق زنده بیرون می رفت؟
کای نزدیکش شد و یقه اشو گرفت.
+سهامتو بهم بفروش!
لبخند عمیقی زد.
-قصد فروششو ندارم!
YOU ARE READING
My naughty student👨🎓
Fanfictionکاپل: چانبک، کایهون، کریسهو ژانر: ددی کینک، ازدواج، اسمات، طنز، رومنس، مدرسه چانبک: بکهیون یه دانش آموز درس نخون و فوق العاده شیطون که به قول خودش درس به دوتا آلبالوهای خوشگلش وصله! دقیقا وقتی که سال آخره و قراره از شر مدرسه راحت بشه، معلمی گیرشون...