Part 35😈🧑‍🏫

3K 633 139
                                    

کای به قدری از حرف سهون شوکه شد که حاضر بود همونجا اگه یه ربات بود دکمه off رو بزنه و خودشو خلاص کنه...

-نفهمیدم...
سهون لباشو با عصبانیت گاز گرفت.
کجای حرفی که زده بود غیر قابل درک بود؟
+گفتم که...


-اگه تحریک نشدم چی؟!
+اونوقت...هرکاری که تو بگی رو انجام می دم...
-اگه تحریک بشم تا اخرش باهات میرم کیم سهون، ولی اگه تحریک نشم کیونگ رو میارم تو این خونه و هر روز باید شاهد محبتام بهش باشی...
بدون پلک زدن به کای خیره شد.
وات د فاک؟


اون چش شده بود؟
دلش می خواست کم تر از چند ثانیه وسایلشو جمع کنه و از دید کای غیب بشه...
ولی یه حس کوفتی ای بهش می گفت برو جلو و خودتو نشون بده...
تو هیچی از اون پسره کم نداری...
از روی تخت بلند شد.


+باشه قبوله اگه تحریکت کردم باید بزاری اتاقامون یکی باشه و اینکه تا اخرش بری...کنجکاوم بدونم واقعا اینکارو می کنی یا نه...


سمت کای رفت و دستشو رو دکمه های لباسش گذاشت.
+هیچ وقت نمی زارم پای اون پسر کم تر از چند ساعت توی خونه ام باز بشه کیم کای...
لبشو نزدیک گوشای کای برد و گفت:
+فهمیدی عزیزم؟
-ببینم تا کجا می تونی پیش بری!



شروع به باز کردن دکمه لباس کای کرد.
+یه جوری حرف نزن که انگار جوجه اردک زشتم یا هنوز سهونیم که برای حرف زدن باهات مِن و مِن می کنه!



دستشو اروم روی سینه عضله ای کای کشید.
خودشو به کای چسبوند.
+الان ازدواج کردیم! قبلا حتی برای بوسیدنتم خجالت می کشیدم ولی وقتی دیدم بی شرمانه اون پسر رو روز بعد ازدواجمون توی خونه اوردیش، بعد چند ساعت فکر کردن دیدم که باید جلوی تو خودم باشم نه کسی که همیشه حرفاشو توی دلش بریزه و حرکاتشو سر کوب کنه!


لبشو روی گردن کای گذاشت و اروم بوسیدش.
+من نسبت به اون پسر یه برتری دارم...
کای شونه اشو گرفت و کمی عقب بردش.
-تو نسبت به اون هیچ برتری ای نداری...
لباس کای رو در اورد و به افتادن لباس روی زمین خیره شد.


+چرا یه برتری بزرگ دارم و اینکه من واقعا عاشقتم.
سرشو کج کرد و لبخند عمیقی زد.
+اومم چند لحظه پیشم فامیلیتو کنار اسمم گذاشتی و این یعنی تو منو مال خودت می دونی!
کای پوزخندی زد.


-اگه دوست داری اینطوری فکر کن.
دست کای رو گرفت و روی تخت نشوندش.
چند لحظه نگاهش کرد و اهی کشید.
+چه جوری تحریکت کنم؟
پوکر به سهون خیره شد.
-من باید بهت بگم؟!


+من مثل هرزه های بار نیستم که بدونم و کار بلد باشم
لبشو گاز گرفت، کای رو روی تخت خوابوند و روش نشست.
دلش می خواست بلند داد بزنه گه خوردم و از اتاق فرار کنه.
ولی اگه الان کم می اورد. میدونو واسه اون پسره لعنتی خالی می کرد.


My naughty student👨‍🎓Hikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin