Part 37😈🧑‍🏫

3.1K 632 139
                                    

با مکایی که کای به گردنش می زد ملافه رو چنگ زد و ناله آرومی کرد.

+اه...اوم...
قلبش مثل یه نوازد تازه متولد شده می تپید!
بعد از اینکه از گردنش سیر شد عقب کشید و بافت تنشو در اورد.

سهون نفس زنان به کای خیره شد.
-روی این ملافه های سیاه تن برفیت خیلی تحریک کننده اس...

با چشمای خمار به کای نگاه کرد.
چرا این حرفا نشون از گرم شدن دل عشقش می داد؟!
کای همونطور که بدن سهونو دید می زد شروع به باز کردن دکمه های لباسش کرد.
سهون دستاشو رو ملاف مشت کرد و لب پایینشو گاز گرفت.

اون فقط با دیدن همچین صحنه ای می تونست تحریک بشه!
لعنت به کای که اینقدر پرستیدنی خلق شده بود!
بعد اینکه لباسشو روی زمین پرت کرد روی سهون خیمه زد و لاله گوششو گاز گرفت.


از روی گونه اش تا سینه سمت چپشو با زبونش لیس زد و نیپل سینه اشو به دندون گرفت.
سهون با حس سوزش تو سینه اش دستشو توی موهای کای برد و ناله ای کرد.


بعد از چند دقیقه که تمام بالا تنه سهونو غرق مارک و بوسه کرده بود عقب کشید.
با لذت به تن سفیدش خیره شد.
تاثیر الکل بود یا هر چیزه دیگه ای... امشب محال بود از این تن بگذره...


سهون کل تنش از این نزدیکی و جو گر گرفته بود.
واقعا امشب مال کای می شد؟
یعنی بعد رابطه رفتار کای باهاش بهتر می شد و شاید... شایدم کم کم در قلبشو روی عشق سه ساله سهون باز می کرد و می زاشت سهون نگهبان قلبش بشه؟


-چند وقت منتظر همچین شبی بودی؟ فکر کنم همون شب عروسی منتظرش بودی؟ هوم؟ حیفه که زودتر این تنو ندیدم اگه از همون اول...


حرفش با تو گوشی ای که از سهون خورد نصفه موند.


سهون نشسته بود و تکیه اشو به یکی از دستاش داده بود و با اون یکی دستش توی گوش کای زده بود!
هر چه قدرم که دوستش داشته باشه این حرفشو نمی تونست نادیده بگیره!



اگه می خواست می تونست مثل بکهیون با دلبری و مثل هیونگش با طمع فرد دلخواهشو به دست بیاره...
ولی اون هیچ کدوم از اینا رو نمی خواست، می خواست خودش باشه بدون هیچ فریب کاری ای...
دوست داشت کسی که رو که عاشقشه به خاطر خودش سمتش بیاد نه چیز دیگه ای...


نه پول... نه تن و هوس... هیچی... فقط به خاطر خودش!
جلوی اشکاشو گرفت تا بازم مثل همیشه باعث خجالتش نشن...


کای شوکه دستشو روی صورتش گذاشته بود و با ناباوری به سهون نگاه می کرد....
حقم داشت! حتی خودشم فکر نمی کرد که تا یک دقیقه قبل بخواد توی گوش کای بزنه...

کای رو به سختی از روش کنار زد. و از روی تخت پایین اومد...


نفس عمیقی کشید تآ بغضشو قورت بده و وسط حرفاش سدی برای جلوگیری حرفای دلش نباشه!


My naughty student👨‍🎓Donde viven las historias. Descúbrelo ahora