Part43 😈🧑‍🎓

2.9K 668 160
                                    


با وصل شدن تماس تصویری لبخند عمیقی زد و گفت:
+hi my dady, how are you today?!
چان خنده ای کرد.
-کلاس زبان فشرده اذیتت نمی کنه ؟!
بک پوزخندی زد و توی دلش گفت:
+نه تا وقتی که به هدفم برسم.
لبخند کوچیکی زد.

+ معلم زبانم خیلی ماهره، جوری که درس میده از همون اول توی مخ ادم فرو میره؛ روشای جالبیم برای حفظ کلمه ها یادم داده
چشم غره ای به چان رفت و ادامه داد.
+ برعکس بعضیااا با تنبیه کارشو پیش نمی بره!!!
چانیول نیشخندی زد و گفت:
-خب شاید بعضیا تنبیه های بعضیا رو خیلی دوست داشته باشن (:

توی جاش جابه جا شد.
+خیلی خوب ددی اونو بیخیال امروز خرید رفته بودم و تا تونستم خرید کردم!
چانیول سری تکون داد.
-به هر حال باید لباس می خریدی، نمی تونی که بری خونه کای لباساتو برداری...

ناراحت لباشو غنچه کرد.
+ به سرایدار چیزی نگفته بود.
يهو عصبانی شد و جیغی زد
+ اون که مثل تو اینقدر دیوث نیست!!!!
چانیول با چشمای گشاد شده نگاهش کرد.
-اگه می خوایی ادامه حرفات همین باشه تماسو قطع کنم توی شرکتم و کلی کار روی سرم ریخته...
چشماشو توی حدقه اش چرخوند.

+ جالبه که کای به تو کارم میده انجام بدی...
- کار نمیده خودم کار...
سريع وسط حرفش پرید تا حواسشو از موضوع پرت کنه.
+ددی من امروز خرید لباس نرفته بودم، توی فروشگاه سکس توی بودم.
-بکهیوون! کلی وسیله لعنتی توی اون خونه هست که می تونی خودتو باهاش خالی کنی!
دهن کجی ای بهش کرد.
+تکراری بودن... ددی... یه لپ تاب توی اتاقت هست؛ رمزشو بده می خوام وصل بشم بهت، خودتم با کامپیوتر وصل شو...

با تعجب پرسید:
- چراا؟
چشمکی زد و با لحن لوسی گفت:
+هنوز وسایلو امتحان نکردم؛ نظرت چیه جلوی چشمای تو امتحان کنم؟!
-چی؟ بک من توی شرکتم...
شونه ای بالا انداخت.

+ اشکال نداره ددی! به جاش با هیجان بیشتری خالی میشی... وب کم که داری صد درصد؟! تا لپ تابتو میارم برنامه رو اوکی کن...
بلند شد و سمت اتاق رفت و سریع لپ تابی که چند روز پیش پیدا کرده بود رو توی حال اورد
+ددی زود رمزو بگو...
-بکهیون... اینجا شرکته!
جیغی از عصبانیت زد و گفت:
+ به آلبالوهام که توی شرکتی از وقتی اون دیک لعنتیتو توی کونم کردی نمی تونم با لذت خالی بشم و مقصر همه اینا تویی...

-عذر می خوام که آب سدتونو من خشک کردم...
لپ تابو روشن کرد و گفت:
+رمز...
چانیول با اخم رمزو گفت...
لب پایینشو گاز گرفت تا لبخندش معلوم نشه و رمزو وارد کرد.

+ددی؛ تو یه لپ تابم همراهت بود، دیگه دوتا لپ تاب به چه دردت می خوره؟!
-یه سری اسناد توی اون کپی شدن؛ بک اگه سهوا یا عمدا پاک بشه می ندازمت جلوی سگا تا بکنتت... هرچند برای پاک کردن فایلا رمز باید بزنی!
+ اوه اوک ددی... مریض که نیستم! بهم وصل شو...
با بالا اومدن تصویر چان روی لپ تاب عقب رفت و به کاناپه تکیه داد.

My naughty student👨‍🎓Where stories live. Discover now