💔اگه تا ته حرفامو بخونید ممنون میشم💔
نمیدونم چی بگم و چی بنویسیم...
عرق شرم به روی صورتم نشسته...
اولش یه معذرت خواهی کنم از همتون، من خودم از کسایی بودم که هیچ وقت دوست نداشتم فیکم متوقف بشه نمیدونم الان چه مدت شده ولی میدونم که چه قدر از دستم عصبی و ناراحت هستید.
اگه میتونستم ببینمتون یه تعظیم نود درجه به خاطر بی قولیم تقدیمتون میکردم.
نمیدونم صحیح که قصه زندگیم رو بگم یا نه...
ولی خب تا یه حدیش رو باید بدونید...
من برای فرهنگیان مجاز شدم و به مصاحبه اش رفتم اما رد صلاحیت شدم و بعدش یه افسردگی دامن گیر من شد... هم خودم عصبی بودم هم خانواده ام... این مدت همه اش فشار روانی روی من بود... هم خودم به خاطر اینکه به هدفم نرسیدم هم خانواده ام که خودشون خانواده فرهنگی ای هستن و به شدت ازم عصبی بودن، اونا میخواستن که دوباره برای کنکور اماده بشم اما من واقعا نمیخواستم...
برای همین تا توان داشتن به من فشار وارد میکردن... از همه چی بگیر، قطعی اینترنت... محدود شدن رفت و آمد...
دانشگاه دولتی ای که قبول شدم نذاشتن برم و اونجا بود که واقعا فکر کردم دنیام سیاه شده...
نه راه رفتی داشتم نه را برگشتی...
میدونستمم اگه برای کنکور بخونم باز هیچی نمیشه چون انگیزه ای اصلا ندارم...
بعد دوماه سختی و فشار روانی با وساطت برادرم و یه بزرگ فامیل اجازه دادن که من ازاد رو ثبت نام کنم... دانشگاه دولتیم ظرفیتش پر شده بود💔
تازه از فردا کلاسام شروع میشه و بالاخره فکر کنم اون فشار عصبی شاید کمی از روم برداشته بشه.
نمیدونم برای شما عذر موجهی باشه یا نه ولی من حقیقت رو بهتون گفتم و ازتون واقعا معذرت میخوام.
میدونم در برابر داستانی که مینویسم مسولیت دارم اما این بار واقعا از عهده من خارج بود.این مدت اینقدری برام سخت و دیر گذشت که حتی توان یه کلمه نوشتن هم نداشتم... فقط میتونستم به حال قصه ام گریه کنم که چه قدر روزگار شخصیت اولش شبیه خودم شده.
بچه ها من بد زمین خوردم و برای بلند شدن به کمک همتون نیاز دارم.
میخوام از امشب دوباره شروع به نوشتن بکنم و نمیدونم قراره چی بشه و چی نوشته بشه...
همه توانمو میزارم که بتونم بنویسم و تا جمعه پارت خوبی اماده کنم... پس منتظرم بمونید🖤💫
YOU ARE READING
My naughty student👨🎓
Fanfictionکاپل: چانبک، کایهون، کریسهو ژانر: ددی کینک، ازدواج، اسمات، طنز، رومنس، مدرسه چانبک: بکهیون یه دانش آموز درس نخون و فوق العاده شیطون که به قول خودش درس به دوتا آلبالوهای خوشگلش وصله! دقیقا وقتی که سال آخره و قراره از شر مدرسه راحت بشه، معلمی گیرشون...