Part 40😈🧑‍🏫

2.8K 653 67
                                    

" مدارس بازش شده ولی برات معلوم خصوصی گرفتم امروز با یکیشون کلاس داری، دبیر شیمی ته..."
پوکر به پیام کای خیره شد و صفحه گوشی رو خاموش کرد.

هیچ وقت به فکرش نمی رسید که کای بعد از اونشب دو شب خونه نیاد و کار رو بهونه کنه.
از خجالت بود یا قهر؟!

ممکن بود به خاطر کاری که می خواسته انجام بده خجالت کشیده باشه یا به خاطر تو گوشی ای که خورده بود قهر کرده باشه!
+ تو گوشیه حقش بود!
رو تخت غلتی خورد
معلم جدید!
اینکه وسط سال تحصیلی گیر یه معلم جدید بی افتی واقعا مزخرفه!

+لعنتی من تازه به معلمای قبلی عادت کرده بودم! خوش به حال بک دوباره به کره برگشت):
+زندگی متاهلی سخته واقعا!
چند ثانیه بعد بلند زیر خنده زد.

مگه اون چیکار می کرد که زندگی باید براش سخت هم می بود؟!
لباس می شست؟ غذا درست می کرد؟ بیرون کار می کرد یا بچه داری می کرد؟
+حرفمو پس می گیرم اصلا!

تو این دو روز واقعا حوصله اش سر رفته بود!
نه بکهیونی رو دیده بود تا باهاش کل کل کنه و نه سوهویی که با هم حرف بزنن...
سوهو هنوزم نمی تونست از خونه اش بیرون بیاد و امروز گفته بود هنوز پنج تا از خبرنگارا دم در خونه اشونن !

+یه حس بهم می گه بک اینکارو کرده! واقعا اگه این کارو کرده باشه بدجوری چوب تو کونش شکسته چون حسابی ضایع شده!
تقه ای به در خورد و صدای خدمتکار شنیده شد.
-اقا معلمتون اومدن!
+الان میام!
روی تخت نشست و اهی کشید.

+خیلی خب تبریک می گم سهون جان قراره حسابی به فاک بری وقتی معلمات کره ای بودن کلی زبون نفهم بازی در می اوردی وای به حال الان که معلمش قرار بود انگلیسی حرف بزنه... زبون نفهم تر از قبل می شد!
بلند شد و سمت آیینه رفت؛ وقتی از آراستگی ظاهرش مطمئن شد

کتاب و دفتر شیمیشو برداشت و از اتاق خارج شد.
درحالی که از پله ها پایین می رفت با خودش فکر کرد.
چرا باید یه نفر که عاشق فیزیکه از شیمی خوشش نیاد؟
بی تقصیر شونه ای بالا انداخت.

به طبقه دوم رسید و هیکل مردیو روی مبل تشخیص داد.
از پشت که بهش می خورد خوشتیب و جذاب باشه!
آروم به مرد نزدیک شد؛ روبه روش ایستاد سریع سلامی کرد.
وقتی نگاهش به مرد افتاد توی دلش واو ای گفت.
قطعا می تونست معلم جدیدشو توی خوش قیافگی کنار چانیول بزاره.

معلمش صورت کشیده و استخونی ای داشت، موهاشو رو به بالا حالت داد بود و این حالت مو واقعا صورتشو جذاب می کرد.
از نوع صورتش معلوم بود که اسیاییه و این خیلی خوش حالش میکرد.
وقتی نگاهه معلمش بهش افتاد تعجبو می شد از توی صورتش خوند.
به ارومی بلند شد و دستشو به سمت سهون دراز کرد.
-سلام من ژانگ یشینگم!

با کره ای حرف زدن معلمش لبخند پهنی روی صورتش جا گرفت.
سریع دستشو سمت معلمش دراز کرد و باهاش دست داد.
+منم سهونم... اوه سهون!
لبخندی زد که چالای گونه اش معلوم شد.
-منم همین طور!

My naughty student👨‍🎓Onde histórias criam vida. Descubra agora