(روز تولد کای)
روی مبل جابه جا شد و به خاطر ناتوانیش توی حل مسئله پوف بلندی کشید.
لی نگاهشو از روی کتاب برداشت و به سهون داد.
-سهون؟
دست از جویدن خودکار برداشت و چشماشو محکم بهم فشار داد.+به خدا بلدم! ولی استرس دارم!
خم شد و برگه سوالارو از جلوی سهون برداشت.
-خب بیا امروز درسو کنار بزاریم
سهون سری تکون داد و کارت پستالو که لای دفترش بود برداشت و سمت لی گرفت.
+امشب شب تولد کایه... چون دو روز پیش نتونستید کلاسو برگذار کنید نتونستم بهتون برسونم؛ خوش حال میشم بتونین بیایین!
لی کارت پستال رو گرفت و لبخند عمیقی به سهون زد.
با دیدن عمق چالای لپ معلمش دوباره هوش از سرش پرید.حیف، حیف که معلمش بود! وگرنه تا الان پریده بود روش و انگشتشو تو اون سیاهچاله های لعنتی جذاب فرو می کرد.
-حتما میام، ممنون که دعوتم کردی؛ پس شلوغی امروز به خاطر همینه!
آروم سری تکون داد.+من که جدا از این می خوام براش یه تولد دیگه بگیرم. از این تولدای رسمی حالم بهم می خوره.
لی ابرویی بالا انداخت و نیشخند مرموزانه ای زد
-اوه تولد دو نفره که اصلا یه چیز دیگه ایه...
لب پایینشو گاز گرفت.
+شما دوست پسرم دارین؟! اونم بیارینش دوست دارم زوجتونو ببینم.
سری تکون داد و گفت.-دوست ندارم خودمو به کسی متعد کنم، وان نایت رو بیشتر ترجیح میدم.
آهان بلندی گفت و نفس پر استرسی کشید.
-چرا اینقدر استرس داری؟!
دستاشو توی هم گره داد
+اووم اولین تولدیه که دارم براش میگیرم، البته قبلا بهش کادو داده بودم ولی خب... هیی ! از یه طرف دیگه اولین مهمونیه که داریم میگیریم و من به عنوان همسرش میزبانم، همه هم از این کله گنده هان ادم میترسه یه کاری کنه یه وقت ابروشو ببره... واایی من الان از استرس غش میکنم...لی لبخند محوی زد و سعی کرد بزرگترش نکنه.
سهون واقعا توی این حالت کیوت شده بود.
از جاش بلند شد و بازوی سهونو گرفت و فشاری داد.
-ببین عزیزم، از استرس بیشتر سکته می کنن!
پوکر به لی نگاه کرد.
اخه الان چه وقت شوخی کردن بود؟!
+درسته یه تولد ساده اس ولی من خیلی براش استرس دارم، حس میکنم یه اتفاق بدی می افته.
-الکی به خودت استرس نده، هر چه قدر درباره یه موضوعی انرژی منفی به خودت بدی و بگی اتفاق می افته، اون موضوع اتفاق می افته!
از جاش بلند شد.-بهتره من دیگه برم حتما کارای زیادی داری انجام بدی!
اروم سری تکون داد و بلند شد تا لی رو همراهی کنه.
وقتی لی رفت.
سریع به طبقه ۴ ام رفت و وارد اتاق شد.
درو پشت سرش بست و به تم تولدی که خودش همه رو تزئین کرده بود نگاه کرد.
دوست داشت بعد از تموم شدن تولد اصلی کای رو بیاره اینجا و باهم یه تولد دو نفره بگیرن.
سمت یخچالی که گوشه ای از بار قرار دادشت رفت و درشو باز کرد.
ESTÁS LEYENDO
My naughty student👨🎓
Fanficکاپل: چانبک، کایهون، کریسهو ژانر: ددی کینک، ازدواج، اسمات، طنز، رومنس، مدرسه چانبک: بکهیون یه دانش آموز درس نخون و فوق العاده شیطون که به قول خودش درس به دوتا آلبالوهای خوشگلش وصله! دقیقا وقتی که سال آخره و قراره از شر مدرسه راحت بشه، معلمی گیرشون...