Part 2😈🧑‍🏫

5.6K 1K 65
                                    

آب دهنشو به زور قورت داد.
معلمای زیادی سعی کرده بودن بدن بکهیونو مال خودشون کنن اما هر دفعه بکهیون از زیرشون فرار می کرد و بدن عزیزشو نجات می داد و اون معلم های متجاوز گر...چون کای یکی از کله گنده های سئول بود فقط کافی بود لب بزنه تا مدیر مدرسه اون معلم های متجاوز گر رو از مدرسه اخراج کنه!


به لطف چغولی های بکهیون به برادرش همه اون معلم ها اخراج شده بودن و هرشب آرزوی کردن بکهیونو با خودشون به خواب می بردن.
ولی الان فرق می کرد!

مرد روبه روش نه یه پیرمرد خیکی بود که چندسال مونده به مرگش اون چروکیده تو شلوارش بزنه بالا...
نه یه پیرزن بی دی اس امی که عاشق پسربچه هایی مثل بکهیون باشه.

مردی که جلوی بکهیون ایستاده بود یه مرد جذاب بود که تا الان مطمئنن همه دانش آموزاش به خواست خودشون سوراخشونو برای دعوت دیکش باز کردن.
حرفی که چانیول زد باعث جمع شدن ترشح بکهیون روی سر خصوصی ترین عضو بدنش و تیر کشیدن سوراخ خالیش که دو شب گذشته توی حموم با شامپوی بدن استوانه ای برادرش پر شده بود، شد.

بکهیون آه عمیقی کشید و کوله اشو به شکمش چسبوند تا نگاه معلم جدیدش به سیخ دراز شده تو شلوارش نیوفته.


+آقای پارک! من از اون دانش آموزایی که دقیقه به دقیقه سوراخشون روی دیک مردای اطرافشون باشه نیستم، فعلا به انگشت کردن خودم راضیم تا بعد...پس ممنون.


وقتی که حرفشو با گستاخی تمام مو به مو و واضح به چانیول زد، از روی میز بلند شد تا سریع خودشو تو دستشویی مدرسه راحت کنه.
اما قبل اینکه به در برسه دستش محکم تو دستای کسی گرفته شد.


-بیون! گستاخیت واقعا جالبه! فکر کردی منم مثل معلمای دیگه ام که به حرف برادرت اخراج شم؟ اگه اون برادر ناتنی ات توانایی اینو داره که منو اخراج کنه واقعا برام جالب میشه! فکر کردی وقتی برادرت می تونه معاون رییس جمهور و رییس شرکت بزرگ ترین بازی های اینترنتی باشه من نمی تونم پسر رییس جمهور و رقیب اصلیش باشم؟! بهتره هوس بازی با من به سرت نزنه چون حوصله موشایی مثل تو رو ندارم.
وقتی که دستش آزاد شد به سرعت از توی کلاس بیرون رفت و خودشو به حیاط رسوند و بدون توجه به سهونی که کنارش با تعجب وایساده بود، تند تند هوا رو به داخل ریه هاش کشید!


+آ...آب...
ناتوان از سهون در خواست آب کرد و وقتی که بطری آب توی دستش قرار گرفت، تا جایی که می تونست بطری رو خالی از آب خنکی که توش بود؛ کرد.
وقتی که آبو به سهون بر گردوند؛ سهون با شک ازش پرسید:


-براش ساک زدی؟!
+چ...چی؟!
سهون جوری که انگار داره مهم ترین مسئله فیزیکو حل می کنه گفت:
-با سرعتی که دویدی بهت نمی خورد کرده باشتت و تازه تو اون زمان کمم نمی تونست بکنتت پس مجبورت کرده براش ساک بزنی، چون جوری نفس نفس می زدی که انگار نمی تونستی نفس بکشی و داشتی خفه میشدی، البته جای تعجبیم نداره که با دیک بلند و کلفت اون خفه بشی!


My naughty student👨‍🎓Onde histórias criam vida. Descubra agora