با نشستن هواپیما تو گیت پرواز چشم بندش رو برداشت و کش و قوسی به بدن کوفته اش داد.
+لعنت کمرم شکست.نیم نگاهی به کای انداخت و لباشو جلو داد.
+کجا می مونیم؟
کای بی تفاوت نگاهش کرد و گفت:
- تو میری پیش سوهو منم می رم پیش کریس
ابروهاش بالا پریدن.+مگه خودت خونه نداری؟
-اونو فروختم تا اماده شدن خونه جدید باید صبر کنی یه خورده از دیزاینش هنوز مونده!
از هواپیما پیاده شدن و مدتی بعد چمدوناشونو تحویل گرفتن.البته که کای به جز یه چمدون کوچیک چیز دیگه ای نداشت ولی سهون با خودش سه تا چمدون بزرگ اورده بود. (بچه ام جهازشو اورده)
بعد از مستقر شدن چمدونا روی باربر کای چشم غره شدیدی به سهون رفت.
-یه وقت چیزی جا نذاشتی؟!
سهون شونه ای بالا انداخت.
+چرا عروسکام موندن که اونا رو مامان بابام میارن (:کای پوفی کشید و بار بر رو هل داد
-بگرد پیداشون کن.
با گیچی گفت:
+کیارو؟!
-عروسکاتو، کریس و سوهو رو...
+اها اونا که جلو چشماتن نمی بینیشون؟!
و خنده ای کرد.کای به جلو خیره شد و چشمام گشاد شدن.
-به نظرم بیا تا قبل اینکه مارو ببینم از فرودگاه بیرون بریم. وگرنه تمام مردم اینجا به عقلمون شک می کنن که با اونایی یا نه!سهون نگاهی به کریس و سوهو انداخت.
اونا کاری نکرده بودن... شایدم کرده بودن ولی به هر حال نمی شد از اون بنر بزرگی که عکس دوتا کاریکاتور پسر روش چاپ شده بود که در حال بوسیدندهم دیگه بودن و بالای سر هرکدوم اسمای سهون و کای نوشته بودن گذشت.سهون تک خندی زد.
+داداشم برام ذوق داره؛ اینجا امریکاس لازم نیست خجالت بکشی!
کای با اخم نگاهی به سهون انداخت.
-از اون بنر کوفتی بگذرم از لباس تنش نمی گذرم!
سهون نگاه دوباره ای به سوهو انداخت، لباسش که مشکلی نداشت! فقط عکس رو بنر روی لباسم چاپ شده بود.سهون شونه ای بالا انداخت.
+به نظر من که چیز خاص و مشکل داری نیست!
کای پوفی کشید.
-تو راست می گی!سهون چیزی نگفت و وقتی که به کریس و سوهو رسیدن سریع بغل سوهو هیونگش رفت.
+هیوووونگ؛ دلم برات تنگ شده بود، عرررر
سوهو بغلش کرد و پشتشو کمی فشار داد.سوهو: منم همین طور سوییتی وایی خیلی لاغر شدی!
کای نگاهشو از درامای مضحک اون دوتا گرفت و به کریس داد.
دستشو به شونه کریس زد و گفت:
-تو نمی تونستی جلوی این احمقو بگیری؟
کریس اخمی به کای کرد.-اولا که احمق خودتی! دوما اومم خواستم جلوشو بگیرما ولی یه چیزی شد که نشد(:
کای چشم غره ای به کریس رفت.
+اگه اغوش گرم و سرتاپذیرتون تموم شد لازمه بگم که من خیلی خسته ام.سوهو سهونو از بغلش بیرون اورد.
سوهو: اصلا برام مهم نیست خستگیت به یه ورم!
کای نفس عمیقی کشید
-خیلی خب کریس بیا بریم خونه ات.
کریس نامطمئن گفت:
YOU ARE READING
My naughty student👨🎓
Fanfictionکاپل: چانبک، کایهون، کریسهو ژانر: ددی کینک، ازدواج، اسمات، طنز، رومنس، مدرسه چانبک: بکهیون یه دانش آموز درس نخون و فوق العاده شیطون که به قول خودش درس به دوتا آلبالوهای خوشگلش وصله! دقیقا وقتی که سال آخره و قراره از شر مدرسه راحت بشه، معلمی گیرشون...