عصبی رو تخت غلتی خورد.
از بس که کلافه و ناراحت بود دلش میخواست زار بزنه.
دقیقا ساعت دو نیم نصفه شب بود!
فاک از ساعت یازده تا الان تو تختش بود و نخوابیده بود.
تلفنشو برداشت و شماره کای رو گرفت.
و بازم مثل دفعه های قبل جواب:
"شماره مشترک مورد نظر در دسترس نمی باشد رو شنید"کلافه موبایلو روی تخت انداخت.
چرا دقیقا شبی که بکهیون با حرفاش ریده بود تو اعصباش کای باید دیر میکرد و افکار منفی بهش هجوم میاوردن؟
نفس عمیقی کشید و با خودش آروم تکرار کرد.
+چیزی نیست سهون، حتما تو شرکت خوابیده، آره کارش طول کشیده و توی شرکت خوابیده!
سرشو محکم روی بالش کوبوند.+اون فقط یه بار توی شب خونه نبود اونم وقتی که زدمش، الان دلیلی نداره که شب نیاد.
به پهلو چرخید و چشمش به تابلوی عکس دو نفره اشون افتاد.
همون تابلویی که کای لخت بود و خودش با یه لباس توری و شلوارک رو کای نشسته بود و لباشو می بوسید.
تمین وقتی چند روز اومده بود آمریکا همه عکساشونو بهشون داد. و همه دیوارای اتاق شاهد بودن که شبا با نگاه کردن به اون تابلو خوابش میبرد.البته جای اون تابلو باید بالای تخت خواب می بود که به خاطر قرار گرفتن شب خواب بالای سرشون نمیشد اونجا بزارن.
کلافه نفسشو بیرون فرستاد.
+دلم میخواد تیکه تیکه اش کنم.
پشت به تابلو چرخید و به جای خالی کای نگاه کرد.
به قدری ذهنش درگیر حرفای بک بود که اصلا کاری که لی باهاش کرده بود رو تقریبا از یاد برده بود.
چرا بعد اون رابطه دیگه با کای رابطه نداشت؟
رابطه اشون خراب نشده بود!بعضی وقتا باهم شوخی میکردن، یا دونفره بیرون میرفتن، یا حتی کای شبا بغلش میکرد و توی بغل کای میخوابید.
بعد اینکه دو هفته از اولین بارش گذشت، خب فکر میکرد که این گذشت زمان بین رابطه توی تخت عادیه اما وقتی از هیونگش پرسید و فهمید که اونا حداقل هفته ای دوبار باهم توی رابطه هستن، تعجب کرد. (بزننین به تخته/:)
تو این مدت نه خودش قدمی برداشته بود، نه کای...
نفس عمیقی کشید.+حالا که بهش فکر میکنم این رابطه واقعا احمقانه اس! بیشتر شبیه دوتا دوستیم تا دوتا زوج!
دهن کجی ای به دیوار کرد.
+مشکل جنسیم که نداره لعنتی، پس چه مرگیشه؟! مگه من اونشب بد بودم، هرکاری خواست باهم انجام داد، حتی برای اولین بارم 69 رو امتحان کردم.
آهی کشید.+چرا اینطوریه؟! مگه میشه دوماه اون کمر بی صاحبشو خالی نکنه من خودم تو این دوماه حداقل چندبار توی دستشویی نیازمو برطرف کردم.
عصبی مثل بچه ها شروع به دست و پا کوبوندن روی تخت کرد.
گوشیشو برداشت و توی اینستا رفت.
+حتی اگه تا صبحم نیایی من باز منتظرم ببینم کجایی.بعد چهل دقیقه که توی گوشی بود نفسشو آه مانند بیرون فرستاد و صفحه گوشیو خاموش کرد.
بلند شد و طول اتاقشو طی کرد.
زیر لب فوش بدی به بکهیون به خاطر اینکه اعصابشو بهم ریخته بود داد.
روبه روی آیینه اش ایستاد و با موهاش بازی کرد.
با صدای تق در از جاش پرید.
ESTÁS LEYENDO
My naughty student👨🎓
Fanficکاپل: چانبک، کایهون، کریسهو ژانر: ددی کینک، ازدواج، اسمات، طنز، رومنس، مدرسه چانبک: بکهیون یه دانش آموز درس نخون و فوق العاده شیطون که به قول خودش درس به دوتا آلبالوهای خوشگلش وصله! دقیقا وقتی که سال آخره و قراره از شر مدرسه راحت بشه، معلمی گیرشون...