اولین کسی که به خودش اومد کای بود.
نگاهشو از سهون گرفت و گفت:
-این لباس خوابو بچه های پنج ساله ام نمی پوشن!سهون اداشو در اورد و گفت:
+تو رو سننه؟ اگه بچه های پنج ساله نمی پوشیدن الان این سایزشو نمی دوختن.سمت تخت رفت و خودشو زیر ملافه جا داد.
سرشو روی بالش گذاشت و از شدت نرمیش لبخندی زد.کای عصبی سمت دستشویی رفت و محکم در رو بست.
آروم خنده ای کرد.
چه قدر عصبی کردنش لذت بخش بود...
بعد چند دقیقه در دستشویی باز شد و کای سمت کمدش رفت.از تو کشوی کمد شلوار راحتی ای برداشت و کمر بند شلوارشو باز کرد و از توی پاش در اورد.
شوکه با چشمای گشاد شده به کای نگاه کرد.
تا حالا اینجوری لخت دیده بودش؟!نگاهی به برآمدگی آلتش که از نیم رخ پیدا بود کرد و اب دهنشو (عاقا نمی دونم نیم رخ داره یا نه)
-دیدزدنت تمومی نداره؟!چرخی خورد و روشو برگردوند.
+به تو نگاه نمی کردم که به کمد نگاه می کردم.
-عا لابد من کمدم!+نه عشقم تو کمد نیستی ولی جلوی کمد وایساده بودی و دیدمو مختل می کردی!
کای برقارو خاموش کرد و گفت:
-کاش موقع فیلم ترسناک دیدنم اینجوری بلبل زبون بودی!با ترس رو تخت نشست.
+تو رو خدا لامپو روشن کن.
کای رو تخت دراز کشید.
با التماس گفت:
+کایا! لطفا! خواهش می کنم.
-نه!دستشو رو پهلوی کای گذاشت که جیغش بلند شد.
سریع خودش عقب کشید و با حالت گریه گفت:
+خدابگم چیکارت کنه چرا لختی؟!کای با حرص گفت:
-عادت دارم شبا بدون لباس بخوابم. مشکلی داری؟
+خوب لامپو روشن کن! خواهش می کنم من می ترسم.کای بلند شد و چراغ خوابایی که زیر تخت وصل شده بودنو روشن کرد.
-خوبه؟!سهون با تعجب به نورای قرمزی که اتاقو روشن کرده بودن خیره شد و نگاهی به کای انداخت.
+مرسی!
-اوکی بخواب.دوباره روی تخت دراز کشید و نگاهی به کای انداخت.
+اگه توهم عاشقم می شدی فکر کنم خیلی خوشبخت می شدیم.
کای چشماشو باز کرد.
-حالا که نیستم!
پشت چشمی نازک کرد.
+خری دیگه جانم!-بخواب سهون!
+اووم من می ترسم!
-چراغا روشنه
+میشه دستتو بگیرم؟ لطفا فقط دسته! فکر کنم در قبال اون بلایی که سرم اوردی حداقل باید این یه کارو بکنی!کای هوفی کشید
-بعدش بخواب خوب؟!
+باشه.
کای دستشو سمتش اورد.
لبخندی زد و آروم دستشو تو دستای کای گذاشت و انگشتاشو لای انگشتای کای برد.
+ممنونم، شبت خوشچشماشو بست و با یه لبخند عمیق به خواب رفت.
درسته که فکر می کرد با اون فیلمی که دیده محاله خوابش ببره ولی حتی اگه وسط بیابونم باشی وقتی که دستای کسی که دوستش داری تو دستات باشه؛ انگار که تو امن ترین نقطه جهانی...
YOU ARE READING
My naughty student👨🎓
Fanfictionکاپل: چانبک، کایهون، کریسهو ژانر: ددی کینک، ازدواج، اسمات، طنز، رومنس، مدرسه چانبک: بکهیون یه دانش آموز درس نخون و فوق العاده شیطون که به قول خودش درس به دوتا آلبالوهای خوشگلش وصله! دقیقا وقتی که سال آخره و قراره از شر مدرسه راحت بشه، معلمی گیرشون...