Part 89 😈🧑🏻‍🎓

1.1K 371 104
                                    

خشک شده به صفحه گوشی نگاه کرد.
خدای من...
بازی جدیدی بود؟!
چشماشو روی هم فشار داد.
-سهون؟!
سریع گوشیو برعکس کرد و چشماشو باز کرد.
+کای؟! چیزی شده؟!



کای با شک و تردید به سهون نگاه کرد.
-خوب به نظر نمیرسی!
لبخند زورکی ای زد.
+نه، چیزی نیست.
از جاش بلند شد.
حس میکرد کل انرژی بدنش تحلیل رفته!
با صدای گوشیش از ترس پرشی کرد.
حتما دوباره یشینگ بود!
گوشیو روی کاناپه پرت کرد.
+بریم...



جلوتر از کای دوباره وارد آشپز خونه شد.
پشت میز نشست و لبشو گاز گرفت.
یعنی میخواست چه طوری از طریق اون عکسا بازیش بده؟!
چرا اینقدر زندگیش خراب شده بود؟!
چرا نمی ذاشتن یه زندگی عادی داشته باشه؟!
.............




بعد صرف شام بدون توجه به اینکه بکهیون و سوهو توی آشپزخونه ان بیرون اومده بود و روی مبل نشسته بود.
به گوشیش که دستش بود خیره شده بود و توی فکر فرو رفته بود.
هنوز صفحه گوشیشو باز نکرده بود تا ببینه چیزی براش ارسال شده یا نه...
خیلی دوست داشت هرچه سریع تر ،از این مهمونی بره...
یکی از بدترین دورهمیای زندگیشو درحال تجربه کردن بود
بازوی کای رو گرفت و بهش تکیه داد.
-چیزی شده؟!



نفس عمیقی کشید و نچی کرد.
-اگه خسته ای بریم؟! هوم؟!
با اینکه دوست نداشت بمونه ولی از رفتن میترسید...
از اینکه توی خلوت قرار بگیره و اون پیام رو ببینه بیشتر می ترسید.
+نه، هیونگم ناراحت میشه...
-تو مهم تری سهون، خسته ای یا حوصله نداری فرقی نداره، خودتو مجبور به کاری نکن...
سرشو تکون داد.




+نه، خوبه...
بالاخره بکهیون و سوهو از آشپزخونه بیرون اومدن.
سوهو کنار کریس نشست و خودشو توی بغلش جا کرد و گفت:
-مهمون دعوت کردن خیلی مزخرفه...
کای آروم خندید.
-نباید اینو وقتی رفتیم پشت سرمون بگی؟
سوهو دستشو تو هوا تکون داد.
-من با کسی خورده برده ندارم
بکهیون ابرویی بالا انداخت و برخلاف سوهو و سهون که به زوجاشون‌چسبیده بودن با فاصله کنار چان نشست.




یعنی چی مثل کنه توی جمع بهم دیگه می چسبن...
سوهو خمیازه ای کشید.
-خب حالا چیکار کنیم؟!
-تو میزبانی، نباید از قبل برنامه ریزی میکردی؟!
-برنامه ریزی بره به چپ ترین ناحیه وجودم...
با حرف سوهو چشماشو توی حدقه چرخوند و بیشتر توی مبل فرو رفت.
سوهو بشکنی توی هوا زد.
-فهمیدم بیایید یه بازی کنیم!
کریس از پیشنهاد سوهو استقبال کرد.
-چه بازی ای؟!




-سه تا زوجیم، هرکدوم یکی از دستاتونو بیارین جلو، و برای هر سوالی که جوابش مثبت بود یه انگشتتونو پایین ببرین، ده تا سوال میپرسیم کسی  که کم تر از بقیه انگشتاشو پایین اورده بود میبره...
چانیول با شوق تیکه اشو از کاناپه برداشت.
-جایزه اش چیه؟!
سوهو شونه ای بالا انداخت.
-بیا بعدا تصمیم بگیریم...
چانیول دست بکهیونو گرفت و همراه دست خودش روی میز گذاشت.
-ما موافقیم...
بکهیون نگاهی به چان گرد و زیر لب گفت.
-مرسی که نظر منو هم پرسیدی...
کریس و سوهو هم دستاشونو روی میز گذاشتن.
کای نگاهی به سهون کرد.
-ماهم بازی کنیم؟!
سرشو تکون داد، شاید بازی کردن توی حالش تغییری ایجاد نمیکرد ولی حداقل به گذر زمان کمک میکرد.




My naughty student👨‍🎓Nơi câu chuyện tồn tại. Hãy khám phá bây giờ