Part 20😈🧑‍🏫

4.5K 681 133
                                    

+بکهیون من پشت فرمونم! اینقد ز...
-کای؟
پاشو با شدت روی ترمز گذاشت.
+دی او؟ تویی؟

-اوهوم! چیه چرا تعجب کردی؟
با صدای بوق ماشینای دیگه به خودش اومد.
ماشینو به حرکت در اورد و گوشه ای پارک کرد.
گوشی رو برداشت و از روی حالت اسپیکر در اورد
پلکاشو روی هم فشار داد.

+چیزی شده؟به چیزی نیاز داری؟کسی تو آمریکا اذیتت کرده؟
-نه! فقط یه چیزی رو می دونی؟! خبر عروسیت به گوشم رسیده! انتطار داشتم از خودت این خبر رو بشنوم!
پوزخند آرومی زد.

+مگه برات فرقیم داره؟!
-اووم نه! فقط دلم می خواست که توی عروسیت باشم معشوقه سابق! عا راستی یه چیزی...اوم فکر کنم خیلی خوش حال بشی اگه بفهمی می خوام چی بهت بگم!

دندون قروچه ای کرد.
اینطوری حرف زدنای دی او خیلی اذیتش می کرد.
+چی می خوایی بگی؟!
-فهمیدم کی بازیتو هک کرده! چانیول...
خنده بلندی کرد.
+با اینکه هنوزم دوست دارم ولی متاسفم! دیگه حرفاتو باور نمی کنم عزیزم!

-به میل خودته! من ایندفعه با مدرک حرف می زنم، می تونی وقتی که با همسر عزیزت برگشتی ببینی کاره کی بوده واقعا!
با صدای بوقی که توی گوشش پیچید تلفنو محکم روی داشبورد پرت کرد.
+محاله! محاله باور کنم... اینم یکی از دروغای همیشگیته مثل قبلنا! چانیول اینکارو با من نمی کنه!
(خیلی خره قبول دارین؟^_^)

............
لباشو از استرس گاز گرفت.
+به خدا می کشمش اخر یه روز من می کشمش قول می دم!
سهون دستشو رو شونه بک گذاشت.
-نگران نباش تو می تونی! تازه پاورپوینتم درست کردی. تا اگه جایی یادت بره از روش نگاه می کنی!
نگاهی به سهون انداخت و چشم غره ای بهش رفت.
+تو یکی خفه! کثافط عن...

سهون شوکه نگاهش کرد.
-چرا؟ مگه چیکار کردم؟!
+کم گوهیم نخوردی! داری با داداش من مزدوج می شی!
-من نخواستم که!
بلند شد و روی میز نشست.
+کنفرانسمو که دادم باید دونه به دونه همه چیو برام تعریف کنی!

سهون شونه ای بالا انداخت.
-باشه! ولی تو هم باید بگی چرا چانیول گفته که این مبحثو توضیح بدی!
+چون دیوثه!
-دلیل خوبی نبود!
عصبی روی میز نشست.

+میشه فعلا اینقد گه خوری نکنی؟!
بعد چند دقیقه چانیول وارد کلاس شد.
مثل همیشه جذاب و خوشتیب بود.
لبشو گاز گرفت، دلش قنچ می رفت از اینکه مردی مثل چانیول ددیشه!
چانیول لیست کلاس رو باز کرد و شروع به حاضر و غایبی کرد.

وقتی که به اسمش رسید.
دستشو بلند کرد و بلند گفت:
+بله د...د....د...دبیر!

فاااک، داشت سرشو به فنا می داد.
چانیول که فهمیده بود بکهیون چی می خواست بگه، چشم غره ای بهش رفت و گفت:
-کنفرانستون آماده آقای بیون؟!
+بله...
چانیول چشم غره دیگه ای بهش رفت و بقیه اسامی رو خوند.
+داشتم به فااااااک می رفتم!
-چرا؟
نگاهی به سهون انداخت و گفت:
+گه خوری؟ عنتر! بزار کنفرانسمو بدم می دونم باهات چیکار کنم.
سهون چشم غره ای بهش رفت و گفت:
-برو گهِتو بخور!
-اقای بیون آماده این؟
سری تکون داد و به همراه کتاب و فلشش پای تخته رفت.

My naughty student👨‍🎓Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang