Part 53 😈🧑‍🎓

2.6K 654 210
                                    

با اخم به بک خیره شد.
-نمیشه فقط یه جا اروم بشینی؟!  لطفا!
سریع به معنای نه سرشو تکون داد.
+من تو این تصمیمم مصمم! باید مدل بشم!


کای کلافه گفت:
-مدل بشی که چی بشه؟! میخوایی اون همه پولی که خرج درس خوندت کردمو حروم کنی؟!
لباشو جلو فرستاد.
+هیونگ واقعا تو درس خوندن به من امیدی نیست!
-نه خیال مدل شدنو از سرت بیرون کن!



سریع کارتی که از اون پسر چشم ابی گرفته بودو به کای نشون داد.
+نگاه کن هیونگ این اون شرکتی که میگم،  برو درباره اش تحقیق کن اگه بد بود نمیرم؛ به خدا نمیخوام کاری کنم که برای تو بد بشه فقط میخوام چیزی که دوست دارمو دنبال کنم.
کای نگاهش رو لوگو شرکت بود.



نگاهشو از کارت گرفت و نفس عمیقی کشید.
-میخوایی مدل پورن شی؟!
+هان؟!
سریع دستاشو تکون داد.
+نه نه اونطوری نیست اصلا از اون عکسا تو سایت شرکتشون نبود همه مدلاشون مردن ولی فقط به عنوان گی میشناسنشون مثلا دیگه یه دختر و پسر تو بغل هم نیستن دوتا پسر تو بغل همن.
-نه بک میخوایی ابروی منو ببری؟! که بعدا سهامدارا بهم بگن برادرت مدل گیه؟!
بکهیون ناراحت گفت:
+هیونگ تو خودت گی ای!
-بک من اصلا با این کار موافق نیستم و اجازه اشو نمیدم!



+هیونگ! لطفا! اصلا کنار این کار درسمم میخونم خوبه؟! قول میدم درسمو بخونم تا بتونم تو رشته اقتصاد قبول بشم، ولی بزار کنارش کاری که دوست دارمو هم انجام بدم.
-بک!
چشماشو پاپی شکل کرد.
+لطفا لطفا هیونگ!
-بزار درباره اش  فکر کنم.
بلند شد و کای بغل کرد.
+مرسی مرسییییی...



-یااا هنوز که قبول نکردم...
+حالا هرچی...
خواست سمت اتاقی بره که توجه اش به خدمتکاری که با عجله از پله ها بالا میاومد جلب شد
خدمتکار نفس زنان گفت:
×ارباب ارباب پلیسا پلیسا اومدن.


کای و بکهیون شوکه به خدمتکار نگاه کردن.
-پلیسا؟!
اروم لبشو گاز گرفت.
چرا حس میکرد اون یه غلطی کرده حالا پلیسا اومدن ببرنش؟!
کای ریلکس بلند شد و از پله ها پایین رفت.
مثل جوجه اردک دنبال کای راه افتاد.



+هیونگ باور کن من جدیدا گه خاصی نخوردم!
کای اروم خنده ای کرد.
وقتی پایین رسیدن شوکه به چانیول و دوتا مامور پلیسی که کنارش بودن نگاه کرد.
سریع توی تیر راس نگاه چانیول قرار گرفت.
لبشو گاز گرفت و روشو برگردوند.


+نکنه به خاطر اون کارم میخواد بندازتم  زندان؟!
کای به ارومی با مامورای پلیس دست داد و پرسید.
-مشکلی پیش اومده؟!
مامور سری تکون داد و اشاره ای به چانیول کرد.
×ایشون میگن که شما به زور فرزند خوندشونو ازشون گرفتید.


بک ابروهاش بالا پرید.
جرررر فرزند خونده؟!
جووون اگه اینطوره چه بابای جذابی داره!
-نه اون برادره منه.
×طبق تحقیقمون شما نسبتی باهم ندارین.
کای عصبی گوشه لبشو به دندون گرفت.
-به هر حال این پسر 18 سالش شده و اختیارش دست خودشه.
×متاسفانه باید برگرده پیش پدرخونده اش  وگرنه مجبوریم شما رو دستگیر کنیم!
-دارم بهتون میگم که 18 سالش شده و اختیارش دست خودشه!
×متاسفانه...
کای توجهی به ادامه حرف مامور نکرد و نگاهشو به چانیول داد و با اخم بهش به کره ای توپید.
-اینقدری اشغال شدی که برای رسیدن به خواسته ات مامورارو خریدی؟!


My naughty student👨‍🎓Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang