غلتی خورد دستشو جلوی چشماش گذاشت تا نوری که از پنجره وارد اتاق می شد چشماشو اذیت نکه...
خمیازه بلندی کشید و روی تخت نشست. آروم چشماشو باز کرد و نگاهشو دور اتاق چرخوند...هیچ کس جز خودش داخل اتاق نبود!
نگاهی به پنجره کرد. خورشید تقریبا وسط اسمون قرار داشت و حدس اینکه الان حداقل ساعت از ده گذشته خیلی سخت نبود.
تخت بزرگ دونفره وسط اتاق قرار داشت و وقتی که افتاب بیرون می اومد نور از پنجره قدی دقیقا روی تخت می افتاد.به خودش یادآوری کرد که حتما شبا قبل خواب پرده ها رو بکشه، اینکه با نور افتاب از خواب بیدار بشی، بدترین موضوع برای راه رفتن روی اعصابش بود!
با یاداوری اینکه دقیقا دیشب قبل اینکه چشماش روی هم بره، کای بهش گفته بود فردا لباساشو از اتاق بیرون ببره لب و لوچه اش اویزون شد...
آهی کشید.+بدجنس...حالا کنارت بخوابم، چی میشه مگه؟ انگار می خوام بخورمش...
از جاش بلند شد و با دیدن هر تیکه از کت و شلواری که یه جا افتاده بود و حوله هایی که روی شوفاژ پهن شده بودن تا خشک بشه، نیمچه لبخندی رو لباش نشست.اون اتاق لعنتی وضعیتش جوری بود که انگار افراد داخلش یه سکس پرشور و هیجان رو شب قبل گذروندن اما دیشب اونا حتی یه اینچ انگشتشونم بهم نخورده بود...
آهی کشید و سمت کمدا رفت تا لباسای خوابشو با لباس خونگی عوض کنه...
یه سمت اتاق کاملا کمد بود و لباس هاشون داخلش قرار داشت.در یکی کمدا رو باز کرد. لباسای کای داخل کمد بودن، اروم دستشو روی لباسا کشید، حس می کرد که لباسا از جنس شیشه هستن و کمی فشار بهشون باعث شکستنشون می شن...
در کمدو بست. در کشوی اولی رو باز کرد، پر از لباس زیر بود، ولی معلوم بود که لباس زیرای خودش نیستن...
لبشو گاز گرفت و یکیشونو برداشت...دیوونه به نظر نمی رسید اگه اون لباس زیرو جلو بینیش می گرفت و بو می کرد؟!لباس زیرو مثل اولش تا کرد و سر جاش گذاشت.
در کشو رو بست و بقیه کشوهارو باز کرد، همه لباسای کای بودن...سمت کمد بغلی رفت و یکی از کشوهارو باز کرد، مثل اینکه این کمد مخصوص لباسای خودش بود.
لباسشو با یه بافت یقه اسکی سورمه ای و یه شلوار کتان سفید عوض کرد.کنجکاو به کشوهایی که داخل دیوار جا گرفته بود نگاه کرد.
یکی از کشو ها رو باز کرد و با دیدن وسایلی که داخلش بودن اب دهنشو قورت داد.سریع کشو رو بست و یه کشو دیگه رو باز کرد. وسایل داخل این کشو هم مشابه قبلیا بودن!
سمت عسلی کنار تخت رفت و گوشیشو برداشت.
به سوهو هیونگش زد زد و عصبی پاهاشو تکون داد.
+امیدوارم فقط جواب ندی! وگرنه...
با پیچیدن صدای سوهو توی گوشی تهدیدش نصفه موند!
YOU ARE READING
My naughty student👨🎓
Fanfictionکاپل: چانبک، کایهون، کریسهو ژانر: ددی کینک، ازدواج، اسمات، طنز، رومنس، مدرسه چانبک: بکهیون یه دانش آموز درس نخون و فوق العاده شیطون که به قول خودش درس به دوتا آلبالوهای خوشگلش وصله! دقیقا وقتی که سال آخره و قراره از شر مدرسه راحت بشه، معلمی گیرشون...