-سوهو؟!
با شنیدن اسمش از فکر بیرون اومد.
به کای نگاه کرد.
+چی گفتی؟!
بکهیون نیشخندی زد.
-اینقدر تو فکر مراسم ازدواجشه که حواسش به کار هم نیست.
چشم غره ای به بکهیون رفت.
+کای، میشه دوباره حرفتو تکرار کنی؟!
-درباره کارآموزا ازت پرسیدم، اگه کمک میخوایی، لوهانو بفرستم تو بخشت؟!
+نه خودم میتونم...با تقه در هرکسی که توی دفتر بود حواسشو به در داد.
در باز شد و منشی کای وارد اتاق شد.
-آقای کیم، یه بسته براتون اومده.
کای با تعجب به منشی نگاه کرد.
-بسته؟!
-درواقع یه چمدون...
منشی از جلوی در کنار رفت و پستچی با یه چمدون وارد شد.
با راهنمایی منشی سمت کای رفت و کاغذی رو بهش نشون داد و ازش خواست تا امضا کنه.
کای برگه رو گرفت و به سوهو نگاه کرد.
-آدرس فرستنده اون خونه اس؟! تو چیزی فرستادی؟!با ابروهای بالا رفته به کای نگاه کرد.
+نه، من اصلا تو اون خونه نمیرم.
کای حواس پرت برگه رو امضا کرد.
چمدونو روی زمین گذاشت و روی زانو هاش نشست.
زیپو باز کرد و با تعجب به محتویات چمدون خیره شد.
بکهیون از جاش بلند شد و پیش کای رفت.
-هیونگ، اینا چیه؟!
کای با اخم به سوهو نگاه کرد.
-سوهو، میشه یه توضیحی بدی؟!
با تعجب شونه ای بالا انداخت.
+من از کجابدونم این چمدون از کجا اومده؟! اصلا چی هست مگه؟!-لباساییه که من توی اون خونه گذاشته بودم.
ابروهای سوهو ناخوداگاه بالا پریدن.
+لباسات؟!
با صدای تلفنش از جا پرید.
+یه لحظه...
تلفنشو برداشت و به اسم تماس گیرنده نگاه کرد.
تماسو وصل کرد و آروم گفت.
+من بعدا بهت زنگ میزنم...
-هیونگ یه لحظه... لازم نیست حرفی بزنی...
+سریع بگو لطفا...-اوووم ببین من لباسای اون براش تو شرکت فرستادم ، برو بهش بگو نیازی به لباسای آشغالش ندارم و همون چند سال پیش باید همشونو آتیش میزدم؛ اینو حتما بگو باشه؟ ببین این همه راه برای تو اومدم تا تو مراسم ازدواجت باشم! لطفا اینو بهش بگو...بای
شوکه به صفحه گوشیش که نشون میداد تماس قطع شده نگاه کرد.
سهون برگشته بود؟!
-سوهو من دارم عصبی میشم! برو ببین کی اینارو فرستاده.
آروم خنده ای کرد و با پوزخند به کیونگسو که ساکت بهش خیره شده بود؛ نگاه کرد.
مخاطب حرفش کای بود ولی به اون نگاه میکرد.
+فکر کنم سهون برگشته...با گشاد شدن چشمای کیونگسو لبخند عمیقی شد و نگاهشو به کای داد.
+بهم گفت که میتونسته لباسارو دور بندازه ولی هنوز انقدر بدبخت نشده که کار بقیه رو انجام بده... البته این کار رو باید چند سال پیش انجام می داد.
نگاهی به صورتای متعجب همه انداخت.
خوشبختانه توی اتاق غریبه نبود...
بکهیون، چانیول، لوهان، خودش، کای و در آخر اون مار هفت خط... کیونگسو!
کای بدون زدن حرفی سرجاش نشست.
-بعدا به مستخدم میگم این چمدونو ببره.
بکهیون نفس عمیقی کشید.
ESTÁS LEYENDO
My naughty student👨🎓
Fanficکاپل: چانبک، کایهون، کریسهو ژانر: ددی کینک، ازدواج، اسمات، طنز، رومنس، مدرسه چانبک: بکهیون یه دانش آموز درس نخون و فوق العاده شیطون که به قول خودش درس به دوتا آلبالوهای خوشگلش وصله! دقیقا وقتی که سال آخره و قراره از شر مدرسه راحت بشه، معلمی گیرشون...