توی فکر بود که گرمی ای رو پشت کمرش حس کرد.
کای بود.
کمی خودشو جلو کشید.
کای با تعجب سهونو صداش زد.
-سهوون؟ هنوز ناراحتی که نمیزاری بغلت کنم؟
(چه دل هایی که سر این جمله کای پر شوق نشد)آروم سمت کای پرخید.
با دو دلی پرسید
+اسم رابطه من و تو چیه کای؟
-چی؟
نفس آروم و سنگینی کشید.
+اسم رابطه امون...
-ما ازدواج کردیم!آروم خندید و به کای نزدیک شد
دستشو روی صورتش گذاشت.
+اگه صبحا که از خواب بیدار میشم سردی یه حلقه توی دستم رو حس نمیکردم و یه تخت دو نفره اور سایز و قاب عکس دونفری رو نمیدیدم، فکر میکردم همون سهونیم که هر وقت می دیدمش توسطش رد می شدم
کای دستشو روی دست سهون گذاشت و آروم فشار داد.
-معذرت میخوام به خاطر اینکه قبلا هر دفعه که میدیدمت باهات بد حرف میزدم.لبخند تلخی به خاطر روزایی که بی رحمانه توسط کای پس زده شده بود، زد.
لبشو تر کرد و گفت:
+میدونی، راه من غلط بود، من باید راه دیگه ای رو امتحان میکردم، راهی به جز هر دفعه اعتراف عشق و التماس برای قبول کردنم، تو از عشق شکسته بودی و من نباید برای شروع یه عشق دیگه بهت التماس میکردم.-خودتو به خاطر گذشته سرزنش نکن!
لباشو جلو فرستاد و با ناراحتی گفت:
+جواب سوالمو بده، من کل امروزو به این فکر کردم.
- شاید ما دو تا زوج معمولی ایم!
خنده تلخی کرد.-ما از زوجای معمولی که طی یه قرار ساده خانوادگی باهم ازدواج میکنن هم معمولی تریم، اونا بعد از ازدواجشون قلباشون شاید بهم راه داشته باشه، ولی نقطه اتصال الان ما فقط یه اسم توی شناسنامه اس که اگر نبود مایی هم به وجود نمی اومد.
-اینطوری نگو!
+ما حتی شبیه دوتا دوست هم نیستیم
-چرا وقتی من سعی دارم رابطه امونو بهتر کنم اینو میگی؟!با تعجب پرسید:
+تا الان چه تلاشی کردی که رابطه امون بهتر بشه؟!
- من دارم تو رو به عنوان یه شخص خاص قبول میکنم، این تلاش نیست؟!
اروم نفس عمیقی کشید.
اگه هر وقت دیگه ای بود کلی ذوق میکرد ولی الان بحث جدی بود! و نباید قلبش به جای عقلش تصمیم می گرفت!+ تو نباید منو به عنوان یه شخص خاص قبول کنی و به کل بدن و عقلت بگی که: هی! این کسیه که باید به عنوان یه همراه انتخابش کنی، من دوست دارم قلبت منو انتخاب کنه همونطوری که قلب من تو رو انتخاب کرد.
-پس بهم فرصت بده!
لبخند ارومی زد.
+پس منتظر روزی می مونم که عاشق هم باشیم و یه زوج کامل بشیم.
-اوهوم...
+میشه یه چیزیو بهم بگی؟
-چی رو؟
به کای نزدیک شد.
+تو با کس دیگه ای رابطه داری؟!پوفی کرد.
-سهون ما داشتیم تا چند دقیقه پیش درباره این حرف میزدیم!
لباشو جلود داد و با حالت اعتراض مانندو بدون فکر شروع به حرف زدن کرد.
+من فقط میخوام بدونم این دوماه رو با کسی بودی یا نه؟ مگه من اینقدر بد بودم که دیگه نمیخوایی باهام رابطه داشته باشی؟ فکر نکن یه نوجوون شهوتیم که الان دارم التماس میکنم باهام بخوابی و نیازمو برطرف کنی فقط میخوام بدونم؛ حتی اگه با کسی هم هستی اشکال نداره درکت میکنم.
BINABASA MO ANG
My naughty student👨🎓
Fanfictionکاپل: چانبک، کایهون، کریسهو ژانر: ددی کینک، ازدواج، اسمات، طنز، رومنس، مدرسه چانبک: بکهیون یه دانش آموز درس نخون و فوق العاده شیطون که به قول خودش درس به دوتا آلبالوهای خوشگلش وصله! دقیقا وقتی که سال آخره و قراره از شر مدرسه راحت بشه، معلمی گیرشون...