Part 110 😈👨‍🎓

801 282 196
                                    

با بیرون اومدن چانیول از حموم از فکر بیرون اومد و سریع روی تخت نشست.
چانیول فقط یک شلوارک پوشیده بود و بالا تنه اش لخت بود.
اخمی بین ابروهاش نشست.
+چرا لخت بیرون اومدی؟!
چانیول نیشخندی زد.
-اخی... چیه تحریک میشی؟!
چرخشی به چشماش داد.
یادتون که نرفته؟!
اون یه هورنی همیشه ای بود.






+نه فقط سعی نکن از این روش برای آشتی کردن استفاده کنی.
چانیول روی تخت نشست و موهاشو با حوله ای کوچیک، شروع به خشک کردن کرد.
-من با کسی قهر نیستم که بخوام آشتی هم بکنم...
با چشمای ریزشده بهش نگاه کرد.
این یعنی کسی که قهر کرده، خودشم باید برای آشتی کردن پا پیش بزنه؟!
هه.. عمرا...
+من باهات آشتی نمیکنم پار‌ک چانیول!






چانیول نگاهش کردن و دهن کجی ای بهش کرد.
-ذره ای برام مهم نیست.
با حرص مشتی به بازوی لخت چانیول زد.
+اتفاقا باید برات مهم باشه تو میدونی من از هرچی که مربوط به سهون باشه بدم‌میاد و از عمد به بچه حروم زاده اش چسبیدی!
چانیول با چشمای گرد شده بک رو نگاه کرد.
-بک! اون بچه بیچاره چیکار کرده که فوش بهش میدی؟! نمیدونم چرا هر روز شعورت داره کم تر از قبل میشه!






چون اش با بغض لرزید.
همینطوری هم اعصابش به خاطر حرفای اون زنیکه بهم ریخته بود چان حق نداشت اینطوری بهش توهین کنه.
با بغض گفت:
+مثل اینکه خیلی اون بچه رو دوستش داری، اصلا چرا نمیری با یکی که  بتونه بهت بچه هم بده؟ فکر کنم تازه فهمیدی که چی میخوایی!
بغ کرده پشتشو به چانیول کرد و خوابید.
ملافه رو هم تا زیر گردنش بالا کشید.
از اون سهون عوضی و هرچی که بهش مربوط میشد متنفر بود.




چرا فکر میکردن که سهون خیلی مظلوم و قضاوت میکنن درباره اش؟!
اصلا هم اینطور نیست.
اون زندگی خوبی با کای داشت، خودش شروع کرده بود به خیانت کردن.
اولین بار خودش برق لب زده بود و جلوی یه مرد گی نشسته بود...
بعد هه...تجاوز؟! حتما کرم از خودش بوده!
دیشب هم خودش به جیهون چسبید و تو اتاق بردش...
بعد جالبه... زنیکه احمقش طرفداریشو هم‌ میکرد.
بدبخت...







با خاموش شدن چراغا نفسشو با حرص فوت کرد.
یعنی چانیول نمی خواست ازش معذرت خواهی کنه؟
با بالا و پایین شدن تخت فهمید که چانیول دراز کشیده.
با حلقه شدن بازوهای بزرگش دورش لبخندی زد.
پس میخواست از دلش دربیاره...
-اگه بچه میخواستم ۱۵ سال پیش این‌ گرایشمو کنار میزاشتم...
+خوشم‌نمیاد اون بچه همه اش بهت میچسبه اه... از هیچ کدومشون خوشم نمیاد.
چانیول آهسته روی گوششو بوسید.
-چیه؟! نکنه نگرانی که کس دیگه ای بیبیم بشه؟!
از طرز حرف زدن چانیول و صدای بم لرزی به بدنش نشست.
+گمشو... اصلا برام مهم نیست.
-سربه سر سهون نزار بک، شما باهم دوست بودید... حداقل یه خورده احترام اون دوستی رو نگه دار...
چرخید و صورتشو روبه روی چانیول قرار داد.
+اون به کای خیانت کرد! همین کلی دلیله...
-کای هیچ وقت گذاشت سهون براش توضیح بده؟ یا حتی خودت؟! کاری به رابطه اونا ندارم ولی تو باید از دوستت دلیلشو میپرسیدی و نباید قضاوتش میکردی بک...
سرشو تو سینه چانیول فرو برد.
+نمیخوام!
-بیبی بد!
...............





My naughty student👨‍🎓Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang