Part 83 😈🧑‍🎓

1.5K 468 89
                                    

با پاش دستمال کاغذیای رو تختو پایین ریخت.
+ایش کندش خاک تو سر...
بلند شد و دکمه های سر همیشو تا نصفه بست.
کنار پنجره ایستاد و به حیاط نگاه کرد.
با این که یک بار خودارضایی کرده بود اما همچنان بدنش گر داشت.
+کارم احمقانه بود...




شونه اشو بالا انداخت...
+باید یه جوری توی خونه میکشوندمش...
"که چی؟!" صدایی توی ذهنش بهش نهیب زد.
+که منو میخواد... براش مهمم.. نمیدونم اه...
کلافه به موهاش چنگ زد و نفسشو عصبی بیرون فرستاد.
با باز شدن در آهنی حیاط نفسشو حبس کرد.
+اومد...
سریع از پنجره دور شد و به اتاق نگاه کرد.
وضع اتاق واقعا بهم ریخته بود و خبر از کاری که کرده بود میداد.




دستمال کاغذیارو با نوک انگشتش برداشت و با چهره ای درهم شده توی سطل اشغال انداختشون...
+حس سکس ندارم/: بهش بگم بیخیال شه، چیکارم میکنه؟!
با باز شدن یهویی در هینی کشید و دستشو روی قلبش گذاشت.
آب دهنش با ترس قورت داد و به کای نگاه کرد.




+اوه...چه قد زود از پله ها بالا اومدی...
کای دکمه های استینشو باز کرد و گفت:
-لباس قشنگیه...
لبخند احمقانه ای زد و با دیدن اینکه کای داره سمتش قدم برمیداره، هول کرده عقب رفت.
کای نیشخندی به حرکت سهون زد.
+اووم... چیزه میدونی...
کای دستشو روی بینیش گذاشت و هیسی گفت.
-میدونم، اتفاقا خیلیم خوب میدونم.
با خوردن پاش به پایین تخت از حرکت ایستاد.
+فقط...خواستم...




کای بهش رسید و دستشو روی سینه اش گذاشت و روی تخت هلش داد.
وقتی روی تخت افتاد سریع دستاشو تکیه کرد و خودشو عقب کشید.
کای روی تخت اومد و با یکی از دستاش مچ پای سهونو گرفت.
+ک..کای..
-دیر که نرسیدم؟!
با خیمه زدن کای روش نفسشو با شدت بیرون فرستاد.
+نه...




کای لبخندی زد.
-خوبه پس... وگرنه قرار بود یا یکیو از زیرت بیرون بکشم یا تو رو از زیر یکی بیرون بکشم؟ هوم؟ مگه نه؟!
با تعجب به کای نگاه کرد و به من من افتاد...
+چ..چی...ن..اون...ک..کای...
کای اروم و ترسناک دکمه های بهم چفت شده سر همی رو باز کرد.
-فکر کنم احتمال رخداد گزینه اولی بیشتر بود...




دستشو روی خط وسط سینه سهون کشید.
-به هر حال یه زمانی به دخترا حس داشتی.. و شاید دوباره این هوس به کلت افتاده باشه...
لعنت بهش...مگه ویدیو رو کات نکرده بود؟!
یعنی ویدیو کات نشده رو به جای کات شده هه فرستاده بود؟!
لبشو گاز گرفت و به اولین طنابی که به دستش رسید چنگ زد.
+تقصیر بکهیون بود...
کای یه تار ابروشو بالا فرستاد.
-اوه...بکهیون؟!




+آ...آره اون بهم گفت که این کارو کنم.
کای انگشت اشاره اشو روی لب سهون گذاشت.
-هیس... داری بزرگ میشی سهون، یاد بگیر کارا و حرفای خودتو تقصیر کس دیگه ای نندازی...
فک سهون گرفت و هومی گفت.
-درست میگم؟!
اروم چشماشو بهم فشرد.
انگشتاشو اروم روی گردن سهون کشید.
-اینکه منو هم از وسط کار به خاطر سکس بکشی خونه درست نیست، هوم؟!
بدون اینکه تایید کنه به چشمای کای خیره شد.
دستاشو بالا اورد و دست کای رو پس زد.
+اینطوری رفتار نکن...ای...این رفتارتو دوست ندارم.
سهونو به پشت برگردوند و دستاشو پشتش قفل کرد.
از درد دستاش اخی گفت.




My naughty student👨‍🎓حيث تعيش القصص. اكتشف الآن