Part Sixteen

940 75 8
                                    

بند ربدوشامبر مشكيم رو دوره كمرم سفت كردمو بعد از شونه زدن موهام تصميم گرفتم به آشپزخونه برمو از اونجايي كه ساعت يازده شبه،فردا تعطيله و ميخوام فيلم ببينم براي خودم كمي تنقلات بيارم!
فردا تعطيله اما من بايد نه صبح تو اتاق مطالعه ي دانشگاه حاضر بشمو اجازه بدم هري تمام درس هايي كه بلدم رو تكرار كنه تا فقط بتونم بيشتر از قبل باهاش وقت بگذرونم
پس ميتونم حداقل فقط يه قسمت از سريالي كه حدوده بيست دقيقه اس و ستفاني اصرار داشت نگاه كنم رو ببينم

از پله ها پايين رفتم،بعد وارده آشپزخونه شدمو با باز كردن كشوي خوراكي ها يه چيپس سركه اي برداشتمو بيرون رفتم
پدر و مادرم روي مبل بزرگ جلوي تلويزيون نشسته بودنو يه فيلم ترسناك نگاه ميكردن! ژانري كه من يه جورايي ازش متنفرمو جنبه ي ديدنش رو ندارم.من نميتونم بعد از ديدن فيلم هاي وحشتناكي كه ممكن حتي ده ثانيه باشن قوه ي تخيلم رو خاموش كنم

"زوئي!"
سمت صدا برگشتمو رو به روي والدينم ايستادم
"فكر ميكردم خوابي وگرنه ميخواستم باهات صحبت كنم"

"باشه؟الان؟"
كاش هيچوقت از اينجا رد نميشدم كه نخواد باهام حرف بزنه

"تو مشكلي با دانشگاهت داري؟"

"نه!!"

"با استادهات؟"

"نه! چي باعث شده همچين فكري بكني؟"
دستي روي چونه اش كشيد،دوباره بهم نگاه كردو گفت
"تو اولين امتحانت رو افتضاح خراب كردي"
ميدونستم اين خبر بهش ميرسه چون ميدونستم اون به مدير و معاون سپرده تا تمام گزارش هارو بهش بدن
اما من باز نتونستم جلوي خودمو بگيرمو كمي عصبي شدم

"چرا درس نخوندي؟فكر كردم ميدوني كه تو بايد برترين باشي"

"من مجبور نيستم پدر! من فقط...حال درس خوندن نداشتمو يه كوئيزه ساده برام اهميتي نداشت"
با حرف هاي من حالت صورت پدرم عوض شد.طوري كه انگار هيچوقت انتظار شنيدن چنين كلماتي از دهن من رو نداشت

"تو بايد بدوني كه براي ما،منو مادرت،مهمه"

"و اين نمره قرار نيست رو زندگيه من تأثير بذاره"
روي حرفم موندم.

"از فردا صبح تمام كارهات با خودته،شستنه لباس هات،رفت و آمدهات،شستن ظرف هات و حتي درست كردن ناهارو شامت!"

"چي؟"
چشم هام گرد شدنو با ناباوري به پدرم خيره شدم
"منظورت اينه كه..."

"شايد اين تنبيه برات همه چيز رو مشخص كنه"

"ويليام.."
مادرم اِما دستش رو روي شونه ي همسرش گذاشتو خواست ادامه بده تا منصرفش كنه اما با جمله ي "نه عزيزم اين كاره درستيه" روبه رو شد

It's ZoeyWhere stories live. Discover now