"درباره ي آدم ها چه فكري ميكني؟"
هري اين سوالش رو بعد از چند دقيقه سكوت پرسيدو منو سورپرايز كرد!! اين چيزي نبود كه بخواد به چيزه ديگه اي راجع به امشب مربوط بشه"اگه بخوام راستش رو بگم،هميشه فكر ميكردم آدم ها بيشتر از جسمشونن و روحشون هم خيلي وسيع تر از اون چيزيه كه فكر ميكنن! ميدوني يعني...خيلي كارها از دستشون برمياد كه هنوز ازش بي خبرن! به نظرم هر كسي يه قدرتي داره كه بايد پيداش كنه"
بلافاصله بعد از تموم شدن حرفم به صورت هري نگاه كردم تا ببينم مسخره و قضاوتم ميكنه يا نه! ولي اون فقط سرش رو با جديت تكون دادو سمتم برگشت"خوبه كه اينارو ميدوني،اما فكر ميكني افراده دورت متوجه نميشن"
"چي؟"
با گيجي پرسيدم"تو قدرت خودت رو پيدا كردي؟"
"و حتي الان بيشتر گيجم كردي!"
ميخواد از اين حرف ها به كجا برسه"هي جوابمو بده"
"خب..فكر كنم اره يه جورايي"
من احساساتي كه تو چشم هام ريخته ميشن رو حس ميكنم! اين يه جور قدرته...ميتونه باشه"پس ميدوني گاهي ممكن چيزي كه به زبون مياري با چيزي كه صورتت نشون ميده فرق داشته باشه"
"نگران نباش كسي چيزي ازش نميفهمه"
كنار خونمون ايستادمو بعد به دفعه سرمو برگردوندمو با چشم هاي گرد به هري نگاه كردم
"اوه"
اون فهميد"چشم هات حرف ميزنن!! وقتي ميگي خوبي اونا داد ميزنن كه نه امروز زوئي تو خودشه.زوئي تو بايد ازش مراقبت كني نه اين كه پسش بزني و دروغ بگي.اگه نميخواي چيزي كه چشم هات ميگن رو تأييد كني با زبونت هم مخالفت نكن! فقط مراقبش باش،اين روزا كم پيدا ميشه ميدوني"
لبخند شيريني زدو من هنوز تو فكره اين بودم كه هري اولين نفريه كه چيزي رو از صورتم خونده و داره به زبون مياره
داره راجع بهش باهام حرف ميزنه،ازم تعريف ميكنه و ميگه چيزه خوبيه!! مطمئنن همين امشب متوجه نگاهم شد
وقتي كه بيلبوردي درباره ي كمپانيمون ديديمو من با احساساتم كلنجار رفتم"تو خيلي باهوشي"
بهش لبخند زدم"نه من هري استايلزم"
دستمو بين موهام كشيدم،به شوخيش خنديدمو گفتم
"آقاي هري استايلز مرسي از اينكه منو رسوندين""اوه بدبختيم تازه شروع شد"
"برو و به تاكسي بگير! و دوشنبه هردو تظاهر ميكنيم تو پياده برگشتي"
"تو خيلي باهوشي"
حرف خودم رو زدو بعد از يه بغل براي هم دست تكون داديمو خداحافظي كرديم!!
همين امشب فهميدم كه اين پسر يه شخصيت يا فكره خاص داره

VOCÊ ESTÁ LENDO
It's Zoey
Fanfic"جاي تو،خونه ي تو بغل منه! مگه از همون اول غير از اين بوده؟اين آغوش براي تو ساخته شده! چرا نميذاري من خونه ات باشم؟" 1 #Completed