.

242 40 3
                                        

د.ا.د هری
تمام وسایلی که میخواستمو ریختم تو کوله پشتی،نقشهو قطب نما،چراغ قوه،دو کیسه خون خرگوش،یه بسته بیسکویت...اه،غیر از نقشه و قطب نما هیچ کدوم اینا بدرد نمیخوره،نمیدونم چرا دارم با خودم میبرمشون😑
نگاهی به ساعت مچیم کردم"11:54"دقیقه رو نشون میداد،شت باید عجله کنم.
دست خیس از عرقمو به شلوارم مالیدم تا خشک بشه،کولمو برداشتم ولی قبل اینکه برم بیرون یادم به یه چیز مهم افتاد،به سرعت رفتم سمت تختو از زیر تشک خنجر کوچیک نقره ام رو دراوردم،با احتیاط گذاشتمش تو جیب کله پشتیم چون اگه با پوستم برخورد میکرد کارم ساخته بود.
اروم لای در رو باز کردمو نگاهی به راه رو کردم،خالی بود.
با سرعت از در پشتی خارج شدم و وارد جنگل شدم،لب مرز قسمت ممنوعه و قسمت مجاز که یه جاده بود.
به خودم گفتم،من دارم چکار میکنم؟واقعا‌به خاطر لوییه یا کنجکاوی خودم؟
لعنتی چرا من انقدر فوضولم😑
واقعا ارزشش رو داره؟اگه منو بکشه چی؟
یه قدم به عقب برداشتم،دو دل بودم ولی یه لحظه صورت شکسته لویی جلوم ظاهر شد.
تو ذهنم گفتم"به خاطر لویی،به خاطر تمام اونایی که تو اون خونه هستن،به خاطر کنجکاوی خودت،تو که این همه راه رو اومدی بقیش رو هم برو"و همین دلداری به خودم کافی بود تا از اون جاده خاکی بگذرم.
یکم جلو تر‌رفتم،اینجا انگار یه دنیای دیگست،ترسناک و به شدت تاریک،قسم میخورم اگه این چشم رو نداشتم دو قدم هم نمیتونستم بردارم حتی با چراغ قوه.
اروم و اهسته راه میرفتم تا یه وقت پام رو روی چیزی نزارم که بدبخت شم.
از داخل کوله پشتی،نقشه و قطب نما رو دراوردم،دقیق به نقشه که نگاه کردم دیدم اون رودخونه به ابشار میرسه.
بعد نیم ساعت اهسته راه رفتن رودخونه رو پیدا کردم.
نگاهی به قطب نما کردم تا بفهمم سمت چپ باید برم یا راست ولی با خش خشی که از پشت سرم شنیدم یک ان قطب نما از دستم افتاد تو رودخونه،به خودم فحش دادم و اروم به پشت سرم نگاه کردم و همون لحظه از اومدنم به جنگل پشیمون شدم....

به نظرتون هری چی دید؟
شما جای هری بودید میرفتید تو جنگل؟

OUT OF MIND(L.S)(complete) Where stories live. Discover now