د.ا.د هری
نگاهی به ساعت کردم..وقتش بود.
سریع کیف کولمو انداختم پشتم و از در خارج شدم.
نگاهی به دو طرفم کردم..خالی بود.
سریع از ساختمون خارج شدم و وارد جنگل شدم.
اروم از مرز رد شدم و دنبال رودخونه گشتم.
همینطور کنار رود خونه قدم میزدم که صدای خشخشی از پشت درخت اومد.
سریع از تو جیب کیفم چاقو دستی رو دراوردم و به صورت تحاجمی وایسادم تا اینکه...
د.ا.د زین
اون دراز فرفری دوباره اومده؟این عجب ادم نترسیه😐
از پشت درخت بیرون اومدم و سریع رفتم سمتشو یقشو گرفتم،نفس عمیقی کشیدم و گفتم
_اینجا چه غلطی میکنی؟
اون که به نظر ترسیده میومد اروم گفت
_گفتم که میام...
یقشو ول کردم و پرسیدم
_ببین هر سوالی داری ازم بپرس و گورتو گم کن برو
اون ابروشو داد بالا و گفت
_همینجا؟
پوکر گفتم
_پس کجا؟
اون یه لبخند ملیح زد
_تو که همش تو این جنگل رژه نمیری حتما یه جایی برای استراحت داری
اخم کردم و گفتم
_داشته باشمم تویی رو که حتی اسمتم نمیدونم اونجا نمیبرم
اون چشاشو چرخوند
_اسمم هری...اسم تو چیه؟
سریع گفتم
_به تو ربطی نداره
اون اخم کرد
_بگو دیگه
یکم فکر کردم که چه اسمی انتخاب کنم
_جیمز..اسمم جیمزه
اون سر تکون داد
_حالا من و نمیبری جایی که استراحت میکنی
چشمامو چرخونپم،هر چه زود تر از شر این فوضول راحت بشم بهتره...پس بهش گفتم دنبالم بیاد.

YOU ARE READING
OUT OF MIND(L.S)(complete)
Fanfictionهیچ چیز اونطور که میخوایم پیش نمیره حتی اگه چیزی که میخوایم به ضررمون باشه....