.

240 41 2
                                    

د.ا.د زین
زین به وضوح میتونست تپش قلب هری رو حس کنه.
صورت فرد روبه روش معلوم نبود ولی میتونست تشخیص بده که اون یه مرده.
با یه صدای زمخت پرسیدم
_تو کی هستی؟نمیدونی این قسمت ممنوعست؟
پسر نفس عمیقی کشید و گفت
_میدونم
با اخم رفتم جلو و گفتم
_پس ابنجا چه غلطی میکنی؟
پسر به خاطر دادی که سرش زدم کمی به خودش لرزید ولی بعد خودشو جمع و جور کرد و با همون لحن پر از اعتماد به نفسش گفت
_من دنبال یه نفر میگردم
یه قدم دیگه جلو برداشتم و دقیق نگاش کردم،با اینکه صورتش هنوز کامل واضح نبود ولی میشد قیافه گربه مانند و اون موهای فرفربش و البته قد درازشو تشخیص داد.
تا حالا ندیده بودمش😕با همون لحن خشکم پرسیدم
_دنبال کی میگردی؟
_زین...مالک
چشمام گرد شد،اون دنبال من میگشت؟چرا؟
د.ا.د هری
با دستش بهم اشاره کرد دنبالش برم،از ترس داشتم سکته میکردم ولی به روی خودم نیوردم.
یکم که جلو رفتیم ازش پرسیدم
_تو میشناسیش؟
هیچی نگفت و به راه رفتن ادامه داد،اصلا شاید خودشه ولی فکر نکنم خودش باشه،پری میگفت اصلا تتو و اینجور چیزا نداره ولی بدن این پسر حتی توی این دید ناواضحی که ازش دارم معلومه که پر از تتو هست،با اون تیشرت گشادش😑😐
ولی به هر حال ازش پرسیدم
_تو میشناسیش؟شایدم خودتی؟
یهو وایساد و من خوردم بهش ولی سریع یه قدم ازش فاصله گرفتم و صاف وایسادم.
سمتم برگشت و گفت
_اون نیستش،رفته
با اخم گفتم
_کجا رفته؟اون که اجازه خارج شدن از جنگلو نداره
اون یکم اخم کرد و گفت
_مرکز میتونه اون رو خارج کنه....بردنش پیش گرگینه ها
_برای چی؟
اون یهو داد زد
_چرا انقدر سوال میپرسی؟
منم با پررویی جوابش دادم
_چون برای همین اومدم ابنجا
اون پوفی کرد واومد سمتم و گفت
_اگه مبخوای جواب کص شرات و بشنوی باید بگم متاسفم،چون اون رو بردن شایدم دبگه زنده برش نگردونن
با چشمای گرد شده پرسیدم
_برای چی؟
_اون رو میبرن برای مجازات...تو فکر کردی کسی که همچبن کاری بکنه،بدون مجازات میمونه؟
حرف مادرم تو سرم تکرار شد"پیروی نکردن از قانون حکمش مرگ یا چیزی بد تر از مرگه"قانونای مرخرف مرکز،مگه میشه ندونم؟
با اخم گفتم
_میدونم
د.ا.د زین
اخم کرد و گفت
_میدونم
این پسر دیوونست؟قانونا رو میدونه و انقدر ریلکس جلوی من واییساده؟
گفتم
_حالا که قانونا رو میدونی پس بهتره سریع از ابنجا بری،منم به کسی نمیگم...میدونی که
نزاشت حرفمو ادامه بدم و با جدیت گفت
_پیروی نکردن از قانون حکمش مرگ یا چیزی بد تر از مرگه....ولی من کارم مهم تر از اونی هست که این قانون برام اهمیت داشته باشه
با خدا،یعنی این با من چکار مهمی داره؟با کنجکاوی پرسیدم
_کارت باهاش چیه؟
اون اومد جواب بده ولی با صدای زوزه کارا خفه شد،البته اون که نمیدونه اون کاراست.
اروم گفت
_میشه بریم یه جای دبگه حرف بزنیم
نمیشه،کارا نباید ببینتش،ممکنه سوتی بده من زینم.
بهش گفتم
_نمیشه
اون با صدای ناراحت گفت
_چرا؟
جدی گفتم
_افراد الان اومدن،اگه ببیننت خودت میدونی چی میشه
یکم این پا و اون پا کرد ولی بعد سریع گفت
_باشه...ولی من فردا میام.
با عصبانیت گفتم
_تو دیوونه ای؟برو پی کارت اگه باز دیدمت به مقر خبر میدم
اون اول یکم به خاطر تن صدام از جاش پرید،ولی بعد سربع گفت
_من فردا میام اینجا....
و بعد سربع از اونجا رفت،خدایا این دیگه از کجا پیداش شد؟ کارا و اشتون کم بودن گیر یه دیوونه دیگه هم افتادم😑

OUT OF MIND(L.S)(complete) Where stories live. Discover now