د.ا.د لیام
بعد از اینکه زین رفت از تختم بلند شدم و نگاهی به لباسای پارم کردم،اخه من نمیدونم چرا وقتی تبدیلم و زخمی میشم روی این لباسای تخمی تاثیر میذاره؟😑
زیر لب گفتم
_گور باباش....زین که استریته(اره جون ننش😑)و با همون باکسرم از پله ها رفتم پایین.
زین که پایین ابشار وایساده بود،سر تا پامو اسکن کرد،طوری که هر ان ممکن بود به استریت بودنش شک کنم،گفت
_یادم بنداز بعد اب تنی یه دست لباس بهت بدم
چشمامو چرخوندم و گفتم
_تعجب میکردم اگه نمیدادی
اون نیشخند زد و گفت
_چرا؟
_چون اونوقت من فقط یه باکسرتنم بود...میخواستی اینطوری بریم دنبال ابشارسیاه بگردیم
زین یه نیشخند گنده تر زد و گفت
_مشکلش چیه؟
چشمامو چرخوندمو گفتم
_اصلا ولش کن،کجا قراره حمام کنیم؟
اون با دستش به ابشار اشاره کرد،با چشمای گرد شده گفتم
_اون تو پر از کرمه...میخوای منو بکشی؟
زین چشماشو چرخوند و گفت
_لطفا دیگه سوال اخرتو انقدر نپرس شاهزاده حالت تهوع گرفتم،در ضمن تو دیگه درخشندگی و رنگی غیر از ابی تو این اب میبینی که میگی الان توش کرمه؟
یکم رو اب ذوم شدم،راست میگه،ابشار الان ابیه.
سمت ابشار رفتم و لبه رودخونه تشکیل شده نشستم.
یهو زین از بقلم شیرجه زد تو اب و کلی اب پاشید روم.
اومد روی اب،با اخم ابایی که ریخته بود رو صورتم و پاک کردم و گفتم
_هیچ کارت مثل ادمیزاد نیست
اون موهاشو تکون داد،چقدر موهاش لخت و قش...یعنی لخته.
_شاهزاده من ۲۰۰ساله که با انسانا ارتباط ندارم در حد دو،سه نفر،چه انتظاری ازم داری
دست به سینه شدم و گفتم
_من واقعا دیگه از تو انتظاری ندارم
اون خندید و دوباره رقت تو عمق اب،یکم پام و پایین تر بردم ولی این اب لعنتی خیلی سرده.
همیتطور با پام اب و لگد میزدم که یهو زین از اب پرید بیرون و پامو گرقت و کشیدم تو اب.
از حرکت یهوییشجیغ کشیدم.
اون شروع کرد بلند بلند خندید،با اخم گفتم
_به چی میخندی؟
.اون یه نفس کشید تا دیگه نخنده ولی خیلی موفق نبود و بین تک خنده هاش گفت
_خدای من لیام...تو مثل دخترا..جیغ زدی و الانم مثل یه بچه گربه داری نگام میکنی
با حرص گفتم
_که اینطور زین مالیک،به من میخندی
اون خندش شدید تر شد،سمتش هجوم بردم و انداختمش رو کولم،اون جیغ زد و محکم زد رو شونم
بهش گفتم
_حالا من مثل دخترا جیغ میزنم یا تو؟
اون جیغ جیغ کرد و گفت
_بزارم زمین قول کشن
و بعد محکم شونمو گاز گرفت،ولش کردم تو اب و اون دوید سمت ابشار و داد زد
_بیا شاهزاده ببینم قدرت اینو داری تو خلاف جهت این اب حرکت کنی
پوفی کردم و شروع کردم به دنبال کردنش،خیلی سخت بود ولی من عمرا جلوی زین کم بیارم.
زین رفت زیر ابشار وایساد و داد زد
_خیلی کندی...اون عضله هاتو کار بنداز
چشمامو چرخوندم و گفتم
_تو هر روز تو این ابی و داری این کار رو میکنی و من بار اولمه پس باید یه فرقی بین تو و من باشه
اون زبونشو برام دراورد و گفت
_به هر حال به هیچ دردی نمیخوری
بعد هم رفت اونطرف ابشار،که من بدرد نمیخورم...نشونت میدم.
BINABASA MO ANG
OUT OF MIND(L.S)(complete)
Fanfictionهیچ چیز اونطور که میخوایم پیش نمیره حتی اگه چیزی که میخوایم به ضررمون باشه....