.

190 33 3
                                    

د.ا.د لویی*
لبتابو محکم بستم،اما پوفی کرد و عصبی گفت
_لعنتی....بعد دو روز بی وقفه کار کردن بازم به در بسته خوردیم
چشمامو بستم و گفتم
_اونی که ویدیو رو برات فرستاده یه دیوونه بوده که فقط میخواسته عصبیت کنه و حالا هم رفته به جهنم
اما سرشو به شونم تکیه داد و گفت
_هر منظوری‌داشته که داشته،اون مایکل بود.
گوشیشو از روی‌پاش برداشت و دوباره اون ویدیو رو پخش کرد.
فکر کنم برای بار هزارمه که داریم این ویدیو رو نگاه میکنیم.
د.ا.د اما
ویدیو اخراش بود که لویی داد زد
_استپش کن ام
منم سریع ویدیو رو استپ کردم،لویی گوشی رو ازم گرفت،ازش پرسیدم
_چی شده؟
لویی گوشی‌رو سمتم چرخوند و گفت
_چشمای مایکل...تو چشماش نگاه کن
با دقت به چشماش نگاه کردم..خدای من این غیر ممکنه،با چشمای گرد شده رو به لویی گفتم
_این...این غیر ممکن لو
د.ا.د سوم شخص
هر دو با شک به عکس‌نگاه میکردن...تصویری که از تو چشم مایکل میدیدن غیرقابل هضم بود.
اما اشک تو چشماش جمع شده بود و لویی هم داشت نابود میشد....چون دوباره یکی از عزیزاش بهش خیانت کرد....
لویی سرشو به چپ و راست تکون داد و گفت
_ولی...ولی این غیر ممکنه،غیر ممکنه
از صفحه اسکرین گرفت و رو چشمای مایکل یا مشبه المایکل زوم کرد،اما جرعتشو نداشت به عکس‌ زوم شده نگاه کنه...میترسید صورت بهترین دوستشو ببینه،میترسید تمام اون شکایی که موقعی که مایکل هنوز پیشش بود کرده بود واقعی باشن...ولی نمیشه،پری صاف و ساده تر از این حرفاست،اون همیشه همه رو میخندونه،به همه کمک میکنه...
اما سعی داشت قبل نگاه کردن به عکس خودشو با اینا اروم کنه ولی با صدای خزد سدن گوشیش‌که با دیوار برخورد کرده بود همه اینا از ذهنش پرید و به لویی خیره شد،لویی بهش‌نگاه کرد.
اما هیچی نمیگفت،حتی گریه هم نمیکرد،لویی که این وضعشو دید داد زد
_گریه کن
اما بیش‌تر بهش خیره شد،به صورت عصبانی و چشمای ناراحت لویی و بعد ناخوداگاه زد زیر خنده...

OUT OF MIND(L.S)(complete) Kde žijí příběhy. Začni objevovat