.

208 32 2
                                    

د.ا.د لویی
_لو خوبی؟
چشمامو از جاده برداشتم و به باربارا نگاه کردم،سرمو تکون دادم و رفتم تو خونه.
من خوبم؟اره من خوبم چرا هی بد به دلم را میدم...اون چیزیش نمیشه،اصلا از کی تا حالا من انقدر نگران اون میشم.دستی به صورتم کشیدم...خیس بود....لعنتی من کی گریه کردم.
با عصبانیت دستمو رو صورتم کشیدمو اشکامو پاک کردم...چرا جدیدا من انقدر سوسول شدم.
پوفی کردمو رفتم تو اتاقم،فردا با اما برنامه ریزی میکنیم برای رفتن...
د.ا.د هری
کلوم در یه اتاق و باز کرد و گفت
_اینم اتاقت...خانوم اتاق خوبی بهت داده
پورخندی زدم،حیف کلمه خانوم که روی اون هرزه میزارن.
وارد اتاق شدم و از کلوم تشکر کردم،اون سرشو تکون داد و گفت
_اگه چیزی لازم داشتی من اتاق بقلیم
باشه ای گفتم و اون از اتاق بیرون رفت...اتاق مزخرفی بود.
تمام وسایل مشکی‌بود...حتی دیوارم مشکی‌بود،جدا طراح این اتاق کدوم شاسکولی بوده؟
رفتم رو تخت دراز کشیدم و گوشیمو دراوردم به جیمز‌تکست دادم
_سلام جیمز،هستی؟
گوشیم بعد پنج دقیقه ویبره رفت
_حالم خوب نیست مرد اگه میشه امشب حرف نزنیم
_چرا؟چی شده؟
_چیز خاصی نیست...اصلا تو حرفتو بزن
_اگه گفتی کجام
_کجایی؟
_مرکز...اون کارداشیان اشغال بزور منو اورد اینجا و الان من تو اتاقیم که اون بهم داده
_اوه...مواظب خودت باش اون دیوونه ممکنه بهت اسیب‌بزنه
_میدونم اون عوضی پدرمو هم کشته
_عجب
_گفتی حالت خوب نیس،میخوای باهام حرف بزنی؟
_چیز خاصی نیست...مثل پریودی دختراس
بلند خندیدم،
_باشه پس برو استراحت کن خون ریزیت زیاد نشه😂😂
_باش😂😂بای
_بای✋
گوشی رو انداختم رو تخت،همه چی‌به ثورت گه واری گهه،منو بزور اوردن اینجا،جیمز‌از‌جواب دادن به سوالام تفره میره،پدرم....دلم برای مامان و جما تنگ شده،کاشکی‌پیشم بودن.
چراقو خاموش میکنم و چشمام رو میبندم تا شاید خوابم ببره.

OUT OF MIND(L.S)(complete) Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang