.

315 50 3
                                    

د.ا.د هری
رفتم سمت پرتگاه،باربارا گفت به احتمال زیاد رفته اونجا......و دقیقا لویی هم همونجا هست،لبه پرتگاه نشسته و پاهاشو تو هوا تکون میده.
رفتم و بقل دستش نشستم،زیر چشمی نگاهی بهم کرد ولی دوباره به رو به روش خیره شد،بازتاب نور افتاب داخل چشماش باعث شده بود رنگ چشماش از قبل روشن تر بشه مثل یه الماس ابی...اوف هری اصلا چرا داری به این فکر میکنی تو میتونی هزار تا بهتر از اون رو پیدا کنی....
همینطور با خودم کلنجار میرفتم که با صدای لویی به خودم اومدم،سوالی نگاش کردم با یه حالت کلافه گفت
_گفتم کاری داشتی اومدی اینجا
_اوه.اره میخواستم درمورد رفتار نیم ساعت پیشت بپرسم
چشماشو چرخوند و با اعتراض گفت
_من از اون متنفرم و.....اینکه من نمیتونم صحنه....ببینم
تیکه اخرشو با خجالت گفت،به معنای واقعی چشمام داشت درمیومد کی باورش میشه لوییس تاملینسون ۲۰۰ساله که یکی از خشن ترین خون اشام های تاریخ از سکسی دنس خجالت میکشه و....یه دقیقه این یعنی اون تا حالا با کسی نبوده؟😵😦😐
_لو...این یعنی تو تا حالا با کسی نبودی؟
اون سرشو به علامت مثبت تکون داد،خوب هری این یعنی برنامه به فاک دادن لویی رو باید از ذهنت که صحله از دنیا پاک کنی...

OUT OF MIND(L.S)(complete) Where stories live. Discover now