.

208 25 5
                                    

د.ا.د هری
ارون چشمامو باز کردم و به گربه کوچولو جلوم نگاه کردم.
دستمو از زیر سرش اروم دراوردم،یکمی تکون خورد ولی بیدار نشد.
موهاشو از رو صورتش زدم کنار و به صورت ارومش خیره شدم.
تو جاش تکون خورد که باعث شد پتو از روی بدنش بره کنار.
جای زخمای بزرگ و کوچیک رو بدنش برق میزد.
دستمو رو زخمای کتفش کشیدم،بعد رفتم روی جای زخم بزرگ وسط سینش...
اینا وحشتناکن،کی همچین بلایی سر لویی من اورده.
خم شدمو‌ همه‌ی زخماشو بوسیدم.
_هز
سرمو بردم بالا و با لبخند نگاش کردم.
_صبح بخیر فرشته
دستشو مشت کرد و چشماشو مثل یه نوزاد مالید.
خودمو کشیدم بالا و نک دماغشو بوسیدم.
لپاش گل انداخت....میدونید قطعا هر کس‌از اونایی که به لویی لقب هایی مثل وحشی و خون خوار میدن این صحنه رو ببینن قطعا در جا از تعجب سکته میکنن.
اشکی که تو چشمام جمع شده بود و دادم عقب و با نیشخند گفت
_دیشب‌بهت خوش گذشت
سرشو محکم تو سینم فشار داد و نیشگونم گرفت.
خندیدم و بیش تر به خودم فشارش دادم
_کامان بلو...از کی تا حالا انقدر خجالتی شدی؟
محکم‌زد رو سینم و گفت
_خفه شو هری،فقط خفه شو
د.ا.د شخص سوم
_لویی‌خودسو کشید عقب‌و به ثورت هری‌خیره شد‌،چشمای درشت خوشگلش با اون رنگ خاص داخلش،لبای‌ درشت صورتی که قطعا هیچ کس لباش به زیبایی‌اون نیست،موهای فرفری‌نرمش،دماغ با مزش یا حتی اون خال کنار لبشو هم زیر‌نظر‌گرفت.
قطعا برای اون هری‌مثل الهه هاست.
لویی‌زبونشو رو لبش کشید و گفت
_ساعت چنده؟
...._
اخم کرد
_هری؟
...._
_هز؟
یه نگاه عمیق به هری انداخت و انگار که تازه یادش اومده اون برای چش ساکته چشماشو چرخوند و گفت
_هرولد محض رضای فاک،من منظورم از خفه شو این نبود که واقعا خفه شی.
هری‌تند تند پلک زد ولی‌بازم چیزی‌ نگفت،لویی پوفی‌کرد.
_این مسخره بازی‌ رو تمومش کن گنده‌بک
هری اخم کرد و گفت
_اولا گنده‌بک خودتی دوما همه اونایی‌که پیش من میخوابن صبح ارزوشونه که من حرف‌بزنم اونوقت تو به من میگی خفه شو.
لبخند کوچیک لویی‌از رولبش‌رفت.
_اونایی‌که پیشت میخ...اوه،اهان فهمیدم.
هری که تازه متوجه شد چی‌گفته تند تند گفت
_من...لویی من..
لویی‌سرشو انداخت پایین و چتریاش کل صورتشو گرفتن،اروم و شکننده گفت
_چیزی‌نیست هری،تو سی‌سالته و همه مثل من نیستن که تازه تو دویست و خورده‌ای سالگی‌باکرگیشونو از‌دست بدن.
بعد پتو رو دور خودش پیچید و سریع از اتاق بیرون رفت.
.
.
.
البته
.
.
.
اون اشکی که از چشماش افتاد از چشم هری دور نموند.

OUT OF MIND(L.S)(complete) Hikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin