.

217 32 2
                                    

د.ا.د هری
رفتم تو اتاق و حلقه ها رو‌ توی کمد گذاشتم ولی وقتی یادم به اون نامه افتاد سریع جعبه رو برداستم و نامه رو از داخلش باز کردم.
شروع کردم به خوندن:

سلام هری عزیز،این دو حلقه یکی از خاص ترین ساخته های بشریته که فقط سه جفتش موجوده...مثل خود تو و لویی.
لطفا اینو برای قدر دانی از تویی که لویی رو به ما برگردوندی قبول کن.

دوست دار تو_دلتن ها

نامه رو بستم و گذاشتم تو جعبش،واقعا فکر نمیکردم لویی انقدر برای اینا مهم باشه.
از پله ها رفتم پایین و سمت کتابخونه حرکت کردم ولی کریس یه دفعه پرید جلوم اب دهنمو قورت دادم،نکنه لویی بهش گفته؟
اون یکی از ابروهاشو داد بالا و گفت
_جیجی رو ندیدی
سرم رو به علامت منفی تکون دادم و اون سریع از بقل دستم رد شد،نفس حبص شدمو بیرون دادم و وارد کتابخونه شدم.
دوباره کتاب جنگل ممنوعه رو برداشتم و قسمت حیواناتش رفتم.
ببر خونی....عقرب مهتابی...لاک پشت ماهی....کرم مهتابی،پیداش کردم.
این کرم روز ها بر روی خشکی و شب‌ها در اب میزیستن،این کرم ها از خود نور هایی به رنگ های بنفش،ابی،سبز،قرمز،نارنجی و زرد تولید میکنند.ابن کرم ها بسیار سمی و خطرناک هستن و ...
پس واقعا دلیل رنگی بودن اون اب همینه،اون دانشمندای احمق واقعا این رو تا الان نفهمیدن؟
کتابو بستمو سمت بالا حرکت کردم،بچه ها هنوز تو حیاط در حال جنب و جوش بودن،لعنتی من چطوری برم؟
کولمو اماده کردم و پاورچین پاورچین از پله ها رقتم پایین و از در جلویی‌خارج شدم.
تا جایی که قرارمون بود همینطور دویدم طوری که وقتی میخواستم وایسم نتونستم خودمو کنتر کنم و با یه درخت برخورد کردم.
دستمو به سرم کشیدم و منتظر جیمز‌شدم...
د.ا.د زین
با هر بدبختی که بود دو دست لباس برای این پرنس‌گنده پیدا کردم،لعنتی هر چی بهش میدادم براش تنگ بود.
هوا تاریک شده و ما وقت نکردیم بریم دنبال اون گیاه بگردیم برای همینم من یه اتیش درست کردم و الان بدون هیچ حرفی دور اتیش نشستیم.
لیام پوفی کرد و گفت
_فردا که میتونیم بریم دنبال ابشار سیاه
سرمو تکون دادم و گفتم
_اره
لون نگاهی به ساعتش کرد و با حیرت گفت
_باورم نمیشه ساعت ۱۲شده،خیلی زود گذشت
احساس میکنم من تو این ساعت یه کاری داشتم،لیام سرشو کج کرد و پرسید
_چرا انقدر تو فکری؟
دستی به ته ریشم کشیدم و با اخم گفتم
_احساس مبکنم تو این ساعت باید یه کاری میکردم ولی یادم نیست
اون دهنشو کج کرد و بعد گفت
_شاید کسی قرار بوده بیاد
سریع از جام بلند شدم،لعنتی اون دراز فرفری قرار بود بیاد،به لیام گفتم
_من الان برمیگردم
تا اومد‌ حرف بزنه سریع رقتم سر قرار.

OUT OF MIND(L.S)(complete) Where stories live. Discover now