.

566 60 8
                                    

د.ا.ن.لویی
سرم به شدت درد میکرد و بدنم کوفته شده‌بود،چشمامو به سختی باز کردمو و نگاهی به دور و اطراف کردم،من تو درمانگاه بودم😐چرا من اینجام؟😕
یکم به مغزم فشار اوردم و همه چیز جلوی چشمم تداعی شد،اومدم از سرجام بلند شم ولی به خاطر سرگیجه بدی که گرفته بودم خوردم به ظرف شیشه ای که روی میز بقل تخت بود😑و این لازم بود تا جمعیتی به داخل اتاق هجوم بیارن😑✋پری نگاهی به سر تا پام کرد و نفس عمیقی کشید،خوب اون قطعا میتونست با یه نگاه بفهمه من خوبم چون قدرتش همینه😑
پ_لو...خوبی؟
چسمامو چرخوندم و گفتم
_چرا وقتی خودت جوابو میدونی باز میپرسی؟
پوکر نگام کرد و انگشت وسطشو نشونم داد،همون موقع هری از در اومد تو که باعث شد صورت همه بره تو هم،با پوزخندی که انگار رو لبش تتو شده بود اومد و گونمو بوسید و بعد به میز بقل دستم تکیه داد و گفت
_از کی تا حالا قشی شدی لوبر کوچولو؟
چشم قرنه ای بهش رفتم،میدونم که اون دست از این کاراش برنمیداره،گفتم
_ از موقعی که یه هرزه افتاده به جونم
_اوه اگه منظورت بریاناست که باید بگم اون از یه هرزه هم اونور تره تازه اون که اینجا نیست
سرم داشت از دستش سوت میکشید نگاهی پر از تنفر بهش کردم بعد رو به بچه ها که همشون جلوی در وایساده بودن گفتم
_چند ساعته بیهوشم؟
هری با یه لحن مسخره ای گفت
_دو روزه عشقولی
چشمام داشت از کاسه درمیومد،یعنی واقعا دو روزه که من بیهوشم؟😨😨
با یه حالت جیغ مانندی گفتم
_چی؟
_اوه اره و این یعنی ما پنج روزه که داربم این میمون خودشیفته رو تحمل میکنیم😤
لوک اینو با عصبانیت گفت و هری چشم قرنه ای نصارش کرد.
برای اینکه زور هری رو دربیارم گفتم
_تو همش پنج روزه تحملش کردی دیگه ببین من چی میکشم از دستش
درسته که من و لوک به خون هم تشنه ایم ولی این به این معنی نیست که نمیتونیم جفتمون از یه نفر بدمون بیاد،هست؟
هری چشماشو چرخوند و با یه لحن جدی گفت
_لوبر باید باهات جدی حرف بزنم،تنها
نگاهی به صورتش کردم حاضرم قسم بخورم از این جدی تر نمیتونست باشه نگاهی به بچه ها کردم که یعنی'گورتونو و گم کنید میخوام زر بزنم' اونا هم با قرقر کردن رفتن بیرون،من عاشقشونم البته منهای لوک😑😒ولی واقعا بعضی اوقات رو مخن و اضافی ان(اونا هم خیلی دوست دارن😐)
بعد از اینکه اونا رفتن،هری با لحن کنایه ایش گفت
_خیلی روت حساسا،اون بیرون نزدیک بود منو به فاک بدن
چشمامو چرخوندم،اومد جلوم نشست گفتم
_چی میخوای؟
رو تخت دراز کشید و تنش رو رو به من کرد گفت
_چیزی نمیخوام میخوام یه چیزی بگم
_همون چی میخوای بگی😒😑
لحنش دوباره جدی شد و گفت
_هیچ کدوم از اینا رو من نخواستم
_دقیقا منظورت چیه؟
_کایلی بهم گفت با دوستاش شرط بسته که میتونه کاری کنه من شیش ماه یعنی تا مسابقه میتونم با تو باشم ولی دوستاش گفتن این غیر ممکنه و اونا یه دقیقه هم همدیگه رو تحمل نمیکنن بعد اومد پیش منو بهم گفت اگه نتونم تو رو راضی کنم فیلم جما که تو حمومه رو تو اینترنت پخش میکنه
با شک بهش نگاه کردم،یعنی واقعا ابنا همش زیر سر الکساندرا هست؟
بعد با حالت شک بهش گفتم
_تو....یعنی اون فیلم جما که....
_یه بار که برای تمربن خونه اون قرار داشتیم جما باهام اومد و باهامون تمرین کرد بعدش رفت حموم و نگو که اون عوضی ازش فیلم گرفته بوده
درسته هری یه عوضیه،درسته هری به نظر من یه حرومزاده اشغاله که هیچ چیز براش مهم نیست ولی وقتی پای خواهر و مادرش درمیون باشه موضوع به کلی فرق داره،البته من همه ابنا رو از نایل شنیدم چون اون دوست صمیمیشه و اینکه من کلا پنج بار بیش تر هری رو ندیدم(عجب😐)بهش گفتم
_این مزخرفه......اخم کردمو بهش گفتم
_ولی تو چرا انقدر خودتو مشتاق نشون میدی؟😡
یهو از سر جاش پاشد و اومد روی من بعد با یه نیشخند گفت
_چون منم بدم نمیاد با یه پسر سکسی باشم
خوب حالا شما هم فهمیدین که اون چقدر عوضیه😑
سعی کردم از روم بندازمش اون ور ولی نتونستم اخه لو با خودت چی فکر کرد،اون میتونه با یه انگشتش ده تای تو رو بلند کنه معلومه زورت بهش نمیرسه😒😤فقط مونده بود خودم به خودم بگم که چقدر اون قویه😑(سخنی از طرف مادر عروس😁)پوفی کردم و اون با یه نیشخند گفت
_البته به نظرم تو بیش تر کیوتی هستی تا سکسی ولی به هر حال......لوبر کسی نباید بفهمه که رابطه ما فیکه و البته الکساندرا هم نباید بفهمه که من واقعیت رو بهت گفتم
با اخم بهش گفتم
_تو اینو میتونستی همونجا که خوابیده بودی بهم بگی😡
تک خنده ای کرد
_میخواستم عکس العملت رو ببینم و تازه تو باید به این حرکاتم عادت کنی😏
یه بوسه کوچیک کنار لبم گزاشت و بعد از روم بلند شد و از اتاق بیرون رفت،اون بالاخره باید بهت یجوری ثابت کنه که یه پسر گی تاپه و همچنین یه عوضی خالص😤

OUT OF MIND(L.S)(complete) Where stories live. Discover now