.

182 22 3
                                    

د.ا.د لیام
خیلی مرتب اسم افرادی رو که تا به امروز قبول کردن با ما باشن و نوشتم
_تق تق
_بفرمایید
لی‌ان سریع اومد داخل و گفت
_ زود باش بپر پایین نیک با یه دختره دعواش شده
با تعجب برگه ها رو تو کشو بقل تختم گذاشتم و بلند شدم
_برای چی؟
شونه هاشو انداخت بالا،پشت سرش رفتم بیرون و سمت طبقه پایین رفتیم
_ببین دختره زبون نفهم یا همین الان اون پوشه رو میدی به من یا...
_یا چی؟هان؟
نیک کلافه دستی به موهاش کشید،تا نگاش به من افتاد سریع اومد سمتم و گفت
_لیام تو به این کره‌خر بگو اون پوشه رو بده به من
با اخم رفتم سمت اوم دختره،چشم و ابرو مشکی،لبای برجسته و پوست سفید با موهای لخت مشکی...با‌نمک بود.
خیلی جدی گفتم
_لطفا پوشه‌رو بده به من
اون دهنشو کج کرد،چشم قرنه‌ای به نیک رفت و با تخصی گفت
_هرموقع برادرت عکسای منو داد منم این پوشه رو بهش میدم
همه به نیک نگاه کردن،نیک سریع اومد سمت اون دختره و دستشو گرفت و اروم گفت
_سلنا دهنتو ببند گفتم بهت میدم
اون دختره_سلنا اخمی کرد
_سه ماهه داری همینو میگی،کی میخوای بهم بدیشون؟وقتی که کارداشیان کشتم؟
نیک دستشو گذاشت رو دهن اون نگاعی به تجمع کرد و بلند کفت
_وایسادید به چی نگا میکنید؟برید پی کارتون...تئاتر تموم شد.
همه سریع پخش شدن و رفتن،نیک نیم نگاهی به من کرد و دست سلنا زو گرفت و با خودش برد،دقیقا الان موضوع چیه؟
لی‌ان اومد بقل دستم وایساد
_موضوع چیه؟
شونه هامو انداختم بالا و رفتم سمت اتاقم
د.ا‌.د نیک
دستشو کشیدم و با خودم بردمش تو اتاقم اون شروع کرد به داد و بیداد کردن
_چه مرگته بزغاله؟ولم کن...دستم شکست
پرتش کردم رو تختم،در اتاق و بستم و با عصبانیت گفتم
_خل شدی؟نمیگفتی یکی میقهمید؟
دست به سینه شد و حق به جانب گفت
_دیگه برام مهم نیست وقتی میدونم به هر حال میمیرم و اینکه نیک پین موضوعو نپیچون و عکسای اون روزو بهم بده.
چشمامو چرخوندم و نشستم بقل دستش
_سل کسی قرار نیست بمیره....ما،ما نقشه داریم.
اخرشو خیلی اروم گفتم،یکی از ابروهاشو داد بالا
_چه نقشه‌ای؟

سرمو خاروندم
_ما میخوایم همه رو متحد کنیم با هم تا جلوی کارداشیان رو بگیریم
با چشمای گرد شده نگام کرد
_ما دقیقا منظورت به کیا هست؟
پوفی کردم،این دختر همیشه باید تا ته یه موضوعو دربیاره.
_تا الان من و لیام و این چند نفری که دورمون دیدی با دلتن های دفاعی و همچنین شاهزاده کوچیک رزت ها و چند تای دیگه
سوتی زد
_اوه پسر همتونم پوست کلفتید
اروم خندیدم،اون دستشو انداخت دور گزدنم
_خوب منم میتونم باهاتون باشم؟
سرمو تکون دادم،نیشخندی زد
_تاملینسونم هست؟
_اره...اصلا برای چی پرسیدی؟
شونه هاشو انداخت بالا و با شیطنت گفت
_اخه تو هر موقع یه نقشه‌ای میکشی تهش قهوه‌ای درمیاد ولی نقشه های اون همیشه تهش عالی میشه
چشم قرنه‌ای بهش رفتم و گفتم
_تو نمیخوای اون موضوعو فراموش کنی نه؟
_نچ
فلش بک_د.ا.د نیک
_لعنتی همه چی لو رفت
سلنا کیفشو انداخت رو صورتم و با عصبانیت گفت
_اگه منم مثل تو شاسکول موقع عملیات عمل میکردم همین میشد
_اگه خیلی مشکل‌داری از لین به بعد خودت عملیاتو بگردون
_اوه حتما و ایندفعه هم واقعا احمق بودم که به حرف تو گوش دادم
زد رو پیشونیش
_باورم نمیشه،اخه لباس بوته؟نه واقعا؟
فینیش فلش بک_د.ا.د نیک
سلنا بلند خندید
_خدای من تو واقعا احمقی‌ اخه کی همچین لباس ضایعی رو برای هالووین میپوشه
نیشکون ارومی ازش گرفتم
_خفه شو سل این مال پنج سال پیشه
اون سعی کرد خندشو قورت بده
_به هر حال اون عکسا بره تو کونت چون واقعا دیگه حال ندارم باهات جر و بحث کنم و اینکه..
_و اینکه چی...
_خیلی گاوی😊
😐😑_

OUT OF MIND(L.S)(complete) Opowieści tętniące życiem. Odkryj je teraz