.

204 32 1
                                    

د.ا.د هری
اون سریع حرکت کرد و منم دنبالش کردم...البته یکم سخت بود چون اون یه دفعه میپیچید و من اگه این چشم رو نداشتم قطها هیچ وقت تو این تاریکی‌پیداش نمیکردم.

اون یهو وایساد و منم به خاطر‌سرعت بالام نتونستم خودمو کنترل کنم و محکم باهاش  برخورد کردم ولی اون یه سانتم از جاش تکون نخورد.
من روی‌زمین پخش‌شدم،او دستشو دراز کرد و بازومو گرفت و از روی زمین بلندم کرد.
چشم قرنه ای بهم رفت و گفت
_از اینجا به بعد من چشماتو میبندم و خودم میبرمت
چشمامو گرد کردم و پرسیدم
_برای چی؟
اون خیلی خشن گف
_چون من میگم
اب دهنمو قورت دادم،این چرا انقدر‌مودیه؟
سرمو تکون دادم ولی بعد گفتم
_با چی...
نزاشت حرفمو ادامه بدم و یه پارچه سمتم پرت کرد.
پارچه رو رو هوا گرفتم و به چشمام بستم.
هیچی نمیدیدم،اون یهو منو بلند کرد و حرکت کردیم.
به خاطر سرعتش‌باد‌‌ شدید میخورد تو صورتم ولی جرعت اینو نداشتم که بهش بگم اروم تر بره.
بعد یکم دیگه حرکت اون یهو وایساد و منو گذاشت زمین.
صدای‌ شدید از اطراف میومد....فکر کنم کنار ابشار رنگین کمونیم.
_چشم بندتو باز کن
اروم چشم بندو باز کردم و.....وای خدای من!

OUT OF MIND(L.S)(complete) Where stories live. Discover now