پایانی

623 37 18
                                    

دویست و پنجاه سال بعد
صدای جیغ و داد تازه وارد ها اعصابشو داغون کرده بود با عصبانیت از پشت میزش بلند شد و سمت سالن رفت،با دیدن پسرا که سعی داشتن یکی رو زیر خودشون له کنن فریاد زد
_اینجا چه خبره؟
همه با شنیدن صداش سرجاشون سیخ شدن و به ترتیب وایسادن،هری با چشمای قرمز بهشون خیره شد....خوب‌هری از اون موقع دیگه رنگ چشماش به حال اول برنگشت...
رو به الکس با عصبانیت گفت
_موضوع چیه؟
الکس با تته پته خیلی اروم گفت
_تازه وارد داریم
هری فریاد زد
_اونوقت شما افتادین روش و کتکش میزنین
_ما نمیز...
_برید اونطرف ببینمش
همه رفتن کنار و هری با قدمای اهسته سمت پسر ریزه میزه ای که پشت اونا وایساده بود رفت...
سرشو گرفته بود پایین و موهای لختش صورتشو پوشونده بودن،هری با صدای ترسناکی گفت
_وقتی رو به رو من قرار میگیری نباید سرتو پایین بگیری،فهمیدی؟
پسر به خودش لرزید و اروم سرشو بالا گرفت
هری با دیدن صورت پسر رنگ از رخسارش پرید...
خون تو تنش یخ زد...
و حس کرد قلبش ابستاده...
این همه شباهت...
فریاد زد
_جیجی
جیجی در یک ثانیه بعد خودشو رسوند کنار هری و با ترس گفت
_مشکلی پیش اومده
هری سمتش رفت و اروم گفت
_این پسر تازه وارد کیه؟
جیجی موهای مشکیشو پشت گوشش انداخت و اروم گفت
_مشکلی ایجاد کرده؟
_جوابمو بده
_خوب اون اسمش مت و دورگست...تازه اومده،من هنوز خودمم ندیدمش تازه الان میخواستم بیام ب...
_بسته
هری سمت اون پسر رفت،زیر لب اسمشو زمزمه میکرد تا اینکه یه حرف تو ذهنش اکو شد"دنیا در حال چرخشه هری"..
و با به یاد اوردن این شروع کرد بلند قهقهه زدن،گریه میکرد و میخندید...
همه با چشمای متعجب بهش خیره شده بودن،هری تا به حال نخندیده بود یا حداقل بزار بگم تا جایی که اونا یادشونه...
هری رو به مت گفت
_چند سالته؟
مت که هنوز‌حیرت زده بود اروم گفت
_ده سال
هری با شنیدن صداش لبخند پهنی زدم...
صداشم همون بود...
ناخوداگاه با شوقی که خیلی وقت بود کسی ازش ندیده رو به جیجی گفت
_جیجی برو با مرکز تماس بگیر و به کریس بگو یه جشن بزرگ در راهه
جیجی با چشمای گرد شده سرشو تکون داد و سریع از اونجا دور شد...
هری با لذت به اون پسر خیره شد
همون چشمای خمار ابی...
همون لبای کوچیک صورتی...
همون موهای لخت فندقی..
و همون هیکل کوچولوی ریزه میزه..
لبشو گاز گرفت و با خوشحالی به خودش گفت
_شروع شد هری استایلز دوباره پیداش کردی...ایندفعه سفت بچسبش...

OUT OF MIND(L.S)(complete) Waar verhalen tot leven komen. Ontdek het nu