.

258 32 4
                                    

د.ا.د هری
با درد بدی که رو شکمم حس‌کردم چشمامو باز کردم و دیدم لویی با یه اخم گنده زل زده بهم
با صدای دورگه ای که بعد خواب پیدا میکنم گفتم
_چیه لوبر؟
اون سرشو یکم کج کرد و گفت
_ساعت۴عصره چرا انقد میخوابی؟
دو ور‌ پهلوهاشو گرفتم و خوابوندمش بقل دستم،سمتش چرخیدم و گفتم
_حاملم
اون پوکر نگام کرد و من یه لبخند‌ دندون نما تحویلش دادم.
با نیشخند گفتم
_حالت چرا این مدلی بیدارم کردی؟
اون یه لبخند ملبح زد و گفت
_چون عشقم کشید
پوکر نگاش کردم،اومدم دوباره چشمامو ببندم که جیغ کشید
_پاشو ببینم،میخواد دوباره بخوابه،خرس کم تر از تو میخوابه زرافه
اخمی کردم و گفتم
_زرافه؟
اون پلک زد و گفت
_چیه؟نکنه انتظار داشتی بهت بگم عشقم
بعد صورتشو مچاله کرد.
منم یه لبخند ملیح زدم و گفتم
_یه دوست پسر خوب باید از الفاظ عشقم و جونم و نفسم استفاده کنه نه زرافه و عوضی
اون ادای بالا اوردن و دراورد و گفت
_اه اه حالم بهم خورد،اینا رو بعد بده به شوهر چندشت بگخ
اروم زدم تو صورتشو با اخم گفتم
_درمورد شوهر من درست حرف‌بزن
چشماشو چرخوند و گفت
_اون غیر از اینکه ممکنه چندش باشه صد در صد دیوونست که با تو میخواد ازدواج کنه
با حرص گفتم
_اصلا به تو چه که درباره شوهر من نظر میدی؟
اون شونه بالا انداخت و از رو تخت بلند شد،سمت در رقت و گفت
_به هر حال زود بلند شو،باید بریم شهر وسایل‌بخریم
دستمو گذاشتم زیر سرمو پرسیدم
_چه وسایلی؟
همینطور که در و میبست گفت
_مراسم ورود اون زنیکه و نوچه هاش
به بدنم کش و قوص دادم و از روی تخت بلند شدم،اخه چرا من باید برم خرید؟

رفتم پایین ولی دریغ از یک نفر تو سالن،از در رقتم بیرون ولی بازم هیچکس‌نبود.
یه صداهایی رو از قسمت پشت ساختمون شنیدم ،رفتم اونطرف...همه داشتن کار میکردن.
رقتم نزدیک تر ،باربارا اومد سمتمو گفت
_هری بالاخره بیدار شدی؟فکر کردم رفتی تو کما
چشمامو چرخوندم و گفتم
_فقط‌خسته بودم....لویی کجاست؟
با دستش به بالای درخت کنار ساختموم اشاره کرد.نگاهی به بالا کردم و دیدم لویی بین سقف و درخت پاشو۱۸۰درجه باز کرده و داره برگای روی سقف و میریزه پایین،یعنی واقعا اون؟اونم با این شلوار تنگش؟وات د فاک؟
رفتم پایین درخت و بلند داد زدم
_لویی
اون سرشو اورد پایین و داد زد
_چیه؟
_بیا‌پایین
چند تا برگ دیگه انداخت پایین و گفت
_نمیبینی کار دارم،چکارم داری؟
اخم کردم و گفتم
_بقیه هم میتونن برگارو از رو سقف بردارن،بیا پایین
اون یه ابروشو داد بالا و نگام کرد گقت
_الان دقیقا مشکل تو چیه؟
مشکلم چبه؟مشکلم اینه که اما و مخصوصا لوک زیر پات وایسادن و تو با اون شلوار تنگ بفاک رفتت پاتو وا کردی و همه جاتو داری نشون میدی
گفتم
_بیا پایین،مگه نگفتی بریم خرید
اون با دو پرش پرید جلوم و شلوار و لباسشو تکون داد بعد دستشو زد به پهلوشو گفت
_بیا بریم بدعنق....لوک بقیه کارارو تو انجام بده
اخرشو رو به لوک گفت،لوک پوفی کرد و سرشو تکون داد.
دستمو انداختم رو شونشو پرسیدم
_خوب چی باید بخریم؟
دستمو از رو شونش برداشت وحالت فکر کردن به خودش گرفت،گفت
_باید خون،گوشت،چند تا جام،فرش و چند تا چیز‌دیگه بگیریم
سرمو تکون دادم و گفتم
_خوب بریم
اومدیم بریم که اما گف
_لو پشتت خاکیه
لویی یه نگاهی به پشتش کرد و سعی کرد بتکونتش‌بعد باسنشو رو به من کرد و گف
_هری پاک شد؟
نگاهی به شلوارش کردم،یعنی دقیقا روی برامده ترین قسمت باسنش خاکی بود.
نفس عمیقی کشیدم و سعی کردم خاکرو پاک کنم،یکم محکم تر زدم،لویی کلافه گفت
_پاک نشد؟
_نه نمیشه...اصلا برو شلوارتو عوض کن
اون ناله ای کرد که مو به تنم سیخ شد،با چشما گرد شده نگاش کردم،لب و لوچشو اویزون کرد و گفت
_به خاطر یکم خاک سه طبقه رو برم بالا
چشمامو چرخوندم و گفتم
_خوبه نمیخواستی مثل ادما بری گشاد
مثل گربه نگام کرد،چشم قرنه بهش رفتم و پرسیدم
_الان من چه کار کنم؟
_یکم دیگه سعی کن بتکونیش؟
بعد برام بوس فرستاد،حالا میبینید کرم از خود کیوتشه،اونوقت بگید من هیزم
زیر لب به اونی که لویی ازش باسنشو به ارث برده فحس بارون کردم وشروع به تکون دادن شلوارش کردم
د.ا.د لویی
اون شروع کرد به تکون دادن شلوارم البته بیش تر شبیه این بود که داره سر یه بچه کوچیکو نازی میکنه و منم به صورت عجیبی این حرکتاش رو بدنم حس خوبی بهم میده که نباید بده
گفتم
_ داری‌ سعی میکنی خاکارو پاک کنی یا منو انگول کنی
اون یکم سرخ شد ولی بعدش محکم زد رو باسنم طوری که نالم بلند شد،نیشخندی زد و صاف وایساد و از پشت بقلم کرد طوری خشتکش چسبیده بود به باسنم.
لبشو نزدیک گوشم اورد و خیلی اروم گفت
_من حق اینو دارم حتی اون باسن سکسیتو با دندونام کبود کنم کیتن،این که چیزی‌نیس
بعدش بوسه ریزی‌ پشت گوشم گذاشت نا خوداگاه به خودم لرزیدم،اون اروم خندید.
سرمو انداختم پایین و لبمو از خجالت گاز گرفتم،لعنت به این هرمونا...


OUT OF MIND(L.S)(complete) Nơi câu chuyện tồn tại. Hãy khám phá bây giờ