OUT OF MIND(L.S)(complete)

.

د.ا.د لیام
یکم تو جام تکون خوردم و چشمامو باز کردم،دور تا دورم پر از وسایل چوبی بود...یه دقیقه،من الان اینجا چکار مبکنم؟مگه من رو چمنا نخوابیدم؟😐
یکم به خودم کش و قوص دادم و از سرجام بلند شدم.از تو پنجره نگاهی به پایین کردم،حالا که دقت میکنم میبینم چقدر اینجا‌ارتفاع داره!
یکم بیش تر نگاه کردم دیدم زین داره اون پایین روی اتیش غذا درست میکنه😐
ناخوداگاه زدم زیر خنده،اخه اصلا به قیافش نمیخوره😂😂😂
همینطور داشتم میخندیدم که یهو یکی زد پشتم،از جام پریدم و نگاهی به پشتم کردم.
زین با یه اخم گنده دست به سینه بهم خیره شده بود،اب دهنمو قورت دادم و یه لبخند دندون نما زدم تا اون قهقه پشتش رو مخقی کنم،اون ابروهاشو داد بالا و پرسید
_چی انقدر خنده داره؟
اروم گفتم
_هیچی
اون اومد حرف بزنه که من زود تر گفتم
_تو منو اوردی..تو خونه
اون سرشو تکون داد و خیلی سریع از خونه رفت بیرون.
منم رفتم پایین،زین سر قابلمه وایساده بود،یکم بهش نزدیک شدم و گفتم
_خیلی به اتیش نزدیکی
اون بدون اینکه نگاشو از قابلمه برداره گفت
_تو چرا نگرانی؟خوبه که،تهش کل کاعنات از شرم راحت میشن
چشمامو چرخوندم و گفتم
_حالا چی داری دزست میکنی؟
یکم سیب خورد شده تو قابلمه ریخت و گفت
_چون تو گوشت نمیخوری سوپ استوایی درست کردم
د.ا.د زین
اون یه لبخند کوچیک زد و تشکر کرد.
بهش گفتم
_اون گیاهی که دنبالشی...اسمش چیه؟
اون اروم اومد سمت قابلمه و گفت
_بهش میگن ابشار سیاه
یکم اخم کردمو گفتم
_اسمشو تا حالا نشنیدم...چه شکلی هست؟
اون کاملا بقل دستم وایساد و گقت
_خوب رنگش مشکی و کبوده،گلبرگاش سمت پایینه.....میشه وقتی حرف میزنم نگام کنی؟
تیکه اخزشو داد زد،چشمامو چرخوندم و کامل سمتش برگشتم.
د.ا.د لیام
اون کامل سمتم برگشت و وای خدایا...من واقعا یه موجود کورم...چطوری تا الان به این چشما دقت نکرده بودم.
با صدای زین به خودم اومدم
_هی کجا رفتی
یکم من و من کردم و گفتم
_ام...چیزه داشتم چی میگفتم؟
زین چشماشو چرخوند و یکم مایل به اون قابلمه و البته اتیش‌ وایسلد و گفت
_داشتی درباره قیافه ابشار سیاه میگفتی
_اهان...خوب ببین میگن رنگش مشکی و کبوده،گلبرگاش بلندن وسرشون رو به پایینه،برگاشم پهن و بنفشن که اونا هم رو به پایین
اون یکم فکر‌کرد و گفت
_فکر کنم بدونم کدومو میگی،حالا برای چی میخوایش؟