.

224 32 4
                                    

د.ا.د لویی
_خوب لویی اینو بکن برت.
من و اما لباسو با اکراه ازش گرفتیم...نمیفهمم پوشیدن این لباسای مسخره گرگینه ها به چه درد میخوره.
در عرض دو سوت لباسا رو عوض کردیم...کارا یه نگاه به سر تا پامون کرد و گفت
_خوب...زود باشید بریم،کنی منتظرمونه.
چشمامو چرخونپم و دنبالش به سمت دروازه ورودی چوبی رفتیم...این احمقا بعد این همه سال هنوز‌این در چوبی فاسد شده رو عوض نکردن.
شنیدم که اما زیر لب گفت
_عتیقه ها
اروم خندیدم.
کارا یه نگاهی بهم کرد و بعد زد رو در،در باز شد و کندال از ش‌اومد بیرون،اومد سمت ما و با یه لبخند ملیح گفت
_خوشحالم میبینمتون،بفرمایید
من و اما یه نگاهی به هم کردیم و پشت سر کارا و کندال وازد شدیم،اما اومد نزدیکمو اروم پرسید
_این کنداله؟
سرمو تکون دادم
_فکر میکردم یه شکل دیگه باشه
نگاش کردم،دهنشو کج کرده بود و به کندال نگاه میکرد.
وارد شهر که شدیم همه مردم با یه حالت خاصی نگام میکردن،کارا اومد بقل دستمو گفت
_اونا نمیشناسنتون فقط از اودن کندال تو شهر تعجب کردن و البته از من خوششون نمیاد
سرمو تکون دادم

بعد ده دقیقه به قلمرو پین رسیدیم،کندال به نگهبان علامت داد و اون در‌رو برامون باز کرد.
تا در باز شد کارا دست من و اما رو گرفت و به سرعت جت برد سمت یه اتاق و پرتمون کرد رو مبل‌،کندال هم سزیع پشت سرش اومد و در رو بست.
با تشر به کارا گفتم
_چه مرگته تو
اومد و خودشو پرت کرد بقل دستم و گفت
_اون ادمای عادی تو رو نمیشناختن لولو ولی قطعا اگه یکی از پین ها یا جنرا تو رو ببینه هم ما بدبخت میشیم هم شما دو تا.
بعد دستشو انداخت دور گردنمو گفت
_حالا چی شده اومدی سراغ من لاو.
با این حرفش کندال یه اخم غلیظ کرد که باعث شد کارا سریع دستشو از دور‌گردنم برداشت و صاف نشست.
من و اما اروم خندیدیم،کارا چشم قرنه ای بهم رفت.
کندال با همون حالت سرسنگینش‌اومد سمتمون....من نمیفهمم این دو تا چطور با همن،کندال اروم و کارا پر حرف،کندال با وقار و سر‌سنگین و دیر جوش،کارا با همه میچرخه...و البته کندال از خانواده سلطنتی و کارا از مردم عادی.
کندال روی صندلی کنار تخت نشست و گفت
_کار مهمتون چی‌بود که خطر اومدن به اینجا رو قبول کردید؟
کارا دستشو گذاشت زیر چونشو با کنجکاوی‌نگام کرد.
سرمو خاروندم و نگاهی به اما کردم و در کمال تعجب‌اون شروع کرد به توضیح دادن
_زمان جنگ ما و شما یکی از افراد ما‌ به اسم مایکل کلیفورد به ظاهر کشته شد.
کارا یهو جیغ کشید
_وایسا،وایسا...همون که به سوسمار معروف بود.
اما چشم قرنه ای بهش رفت و من سرمو تکون دادم.
کندال پرسید
_خوب‌حالا موضوع اصلی چیه؟
من گفتم
_حدود ده روز پیش به فیلم بدستمون رسید.
اما سریع فیلمو پخش کرد،اونا با چشمای گرد شده به فیلم نگاه کردن،کارا از روی‌تخت بلند شد و داد زد
_این..اینکه همونه،چطوری اینجاست؟
_دقیقا منم واسه همین اومدم اینجا...
کارا خودشو انداخت تو بقل کندال و گفت
_خوب الان میخوای من چکار کنم؟
_اون دستگاهی بود که نشون میداد هر کسی الان کجاست.
کندال با اخم به کارا نگاه کرد،کارا نشست تو بقل کندال و تو گوشش حرف زد.
اخم کندال اروم اروم از بین رفت و بعد با تعجب بهم نگاه کرد.

OUT OF MIND(L.S)(complete) Where stories live. Discover now