.

202 33 2
                                    

د.ا.د لویی
با ضربه شدید که بع در خورد کارا از تو بقل کندال بلند شد،رفت سمت در و نیمه بازش کرد،از اونطرف در صدای یه مرد اومد
_خانم دلوبنگ اقای پین دستور دادن که دوباره برید و تو جنگل رو بگردید و اینکه هر چقدر سرباز مبخواید با خودتون ببرید.
کارا سرسو تکون داد و در رو بست.
یه نگاهی به ما مرد و رو به کندال گفت
_کنی من مجبورم برم دوباره تو جنگل....
کندال از روب صندلیش بلند شذ و گفت
_مشکلی نیس لاو،دوستات پیش من میمون...فقط مواظب باش.
کارا سرشو تکون داد و خیلی سربع لبای کندالو بپسید بعد اومد سمت ما گفت
_من متاسفم ولی وقتی پین بزرگ دستپر میده سریع عمل نکنی بدبختی ولی نگران نباشید کندال کمکتون مبکنه.
بعد با به لبخند گنده به کندال نگاه کرد،من هیلی اروم گفتم
_مشکلی نیس کارا
اون یه لبخندم به من زد،چرا به نظر نیاد انقدر استرس داره؟
کارا ازمون خداحافظی کرد و با کندال رفت بیرون.
تا در رو بستن اما خیلی اروم گفت
_لویی
سمتش چرخیدم...اون چرا ترسیده؟
رفتم سمت اما و با نگرانی پرسیدم
_ام....چی شده؟
اون با وحشت تو چشمام زل زد و اروم گفت
_ذهنشو خوندم....لیام پین...
_لبام پین چی؟
_اون...اون پیش زینه.
دستام شل شد و هنگ نگاش کردم،یعنی چی؟پین برای چی پیش زینه؟
اروم گفتم
_اما.مطمعنی؟
یرشو تکون داد از یر جام بلند شدم و گغتم
_اما تو اینجا بمون و با کندال ادرس جایی که مایکل هست و پیدا کن....به کندالم بگو یه اتفاق مهمی تو مقر افتاده رفتم اونجا.
اون سریع بلند شد و گفت
_تو کجا میری؟
کتمو صاف کردمو گفتم
_دنبال کارا میرم.
اون دستمو گرفت و گفت
_مواظب باش لو
صورتشو بوسیدم و سرمو تکون دادم.
لای در و باز‌کردم...خدا رو شکر‌کسی نبود.
یریع رفتم پایین و از تو پنجره بیرون و نگاه کردم.
کارا و کندال جلوی در عمارت داشتن با هم ثحبت مبکردن.
رفتم سمت پنجره پشتی که جلوش درخت بود و ازش پربدم پایین.
سمت در رفتم و منتظر موندم تا کارا حرکت کنه.

OUT OF MIND(L.S)(complete) Donde viven las historias. Descúbrelo ahora