د.ا.د لویی
همه بدون هیچ حرفی روی مبل نشسته بودیم.
همشون یا داشتن گریه میکردن یا اشک تو چشماشون جمع شده بود.
من الان نمیدونم چکار کنم
_سر زین داد بزنم که چرا انقدر احمقه که دویست سال از عمرشو به خاطر من از دیت داده و بعد بقلش کنم
_سر کارا داد بزنم که این همه وقت با زین بوده و همه چیزو میدونسته ولی به من چیزینمیگفته
_سر لیام داد بزنم که انقدر احمقه که خودشو به دردسر انداخته
_برم به هری فحش بدم که رفته بوده جنگل ممنوعه و پیش زین
_برم پیش نایل واسه بدبختیش گریه کنم.
تو ابن موقعیت مورد اخر از همش بهتره که واقعا نمیتونم انجامش بدم چون خودم به اندازه کافی داغونم.
پس گفتم
_اگه میخواید که کس دیگه ای به عاقبت کندال دچار نشه بجای گریه کردن بیاید نقشه بکشیم.
نایل بدون اینکه بهم نگاه کنه گفت
_ما هبچ کاری نمیتونیم بکنیم..اونا قوین
از سر جام بلند شدم و گفتم
_نه ما قوی تریم،نایل تو پرنس رزتایی،لیام تو پرنس گرگینه هایی و یکی از قویترین هاشون،کارا تو کسی هستی که تمام گرگینه ها با دیدنت قش میکنن،زین تو کسی هستی که تمام دنیا با اسمت به خودشون میلرزن،هری..تو الان مثل طلایی و تنها مهره ای که باعث میشه اونا با ما با احتیاط برخورد کنن....خودمم که میدونید کیم.
وقتی قیافه گیج لیامو دیدم گفتم
_من لویی تاملینسونم
اون با چشمای گرد شده گفت
_تو لویی تاملینسونی
سرمو تکون دادم
دهنشو کج کردو گفت
_راستش...فکر میکردم جثهات بیش تر باشه.
چشمامو چرخوندم و گفتم
_و اینکه ما تنها نیستیم،هممون یه ادمی رو داریم که باهامون بیاد.
همشون سرشونو تکون دادم،ادامه دادم
_میاید انتقام تمام کسایی رو که بیگناه کشته شدن و بگیریم.
نگاهی به هم کردن
_اره
_من هستم
_منم هستم
_همشونو میکشیم
یه لبخند ضعیف زدم و گفتم
_تو مرحله اول باید تیممون رو افزایش بدیم ولی با احتیاط.
کارا نگاهی بهم کرد و گفت
_مطمعنن کایلی و اشتون باهامون هستم.
هری سریع گفت
_اشتونو گرفتن
_لعنتی
روی مبل نشستم و ادامه دادم
_هری و زین،شما ها باید کاملا از هر خطری دور بمونید.
هری اخم کرد و پرسید
_برای چی؟
پوفی کردم و گفتم
_یه افسانه قدیمی هست که میگه اگه قدیمی ترین و جوون ترین دورگه رو همزمان با هم از طریق طلسم مرگ از بین ببرن تمام دورگه ها از بین میرن.
هریو لیام با چشمای گرد شده نگام کردن.
ادامه دادم
_برای همین شما کاملا باید از همه چیز دورباشید،شاهزاده لیام شما کسی رو دارید؟
لبشو گاز گرفت و گفت
_اره دارم ولی باید برگردم به خونه تا بتونم بیارمشون.
زین یکدفعه پرید و گفت
_من به فکری دارم
_چی؟
_لیام برمیگرده و میگه که گروگانش گرفته بودیم و اون تونسته فرار کنه.
کارا چشماشو چرخوند و گفت
_اونا هم خرن،باور میکنن
زین اروم گفت
_باور میکنن کارا چون من قبلا هم گروگان گرفتمش
با چشمای گرد شده گفتم
_تو دزدیده بودیش.
سرشو تکون داد،نگاهی به لیام کرد و گفت
_داستانش طولانیه.
لیام زیر لب گفت
_خیلی هم طولانیه...
نایل گفت
_میتونیم یکمم زخم و زیلیش کنیم تا طبیعی تر بشه.
زین داد زد
_نه
لیام اروم گفت
_من باهاش مشکلی ندارم
زین چشم قرنهای به لیام رقت و گفت
_یه خطم رو تنشنمیندازین،همین که گفتم
کارا از تعجبچشماش زده بود بیرون،یکیمیشه به من بگه بین این دو تا پسر چیگذشته؟
لیام پوکر گفت
_یجوری میگی انگار قبلا هیچ اتفاقی برام نیفتاده.
زین نفسشو با عصبانیت داد بیرون و گفت
_اون مال قبلا بود
لیام عصبی گفت
_الان با قبلا چه فرقی داره
_خیلی فرق داره
_خوبتو یکیشو بگو
_همین که من میگم سالم برمیگردی
_محض رضای فاک زین،اصلا من چرا دارم با تو بحث میکنم،تن خودمه هرکاری بخوام میکنم.
زین بلند داد زد
_دست به اون بدن کوفتیت نمیزنی،نمیخوام رد زخم دیگه ای روش بیفته.
سریع رفت طبقه بالا.
همه با چشمای گرد شده نگاه جای خالیش میکردیم.
لیام با حیرت گفت
_اون الان چی گفت
کارا یه لبخند گنده زد ولی چیزینگفت.
_ببین اصلا نیازی نیس زخمی بشی فقط لباستو پاره پوره میکنیم،خوبه؟
نایل اخم کرد و گفت
_ولی این ریسکش بالاست.
گفتم
_ببین نایل اگه لیام از لیست ما خارج بشه میتونه تمام کسایی که ما فکر میکنیم کمکمون میکنن رو با خودش بیاره اینجا،خارج شدن ما یه ریسک بزرگ تر و خطرناک تره.
نایل سرشو تکون داد.
_خوب میشه یه کاغذ و مداد بیارید
هری سریع رفت و با خودش کاغذ و مداد اورد
_هر کی رو که تو ذهنتونه بهم بگید با مشخصات اینکه کجاست،قدرتش چیه،با کی نزدیکه و ...
کارا شروع کرد
_کایلی جنر،خواهر زاده کیم کارداشبان،گرگینست،سه تا از دوستای مشترکشم با کندال مطمعنن هستن که بعد که رفتیدسراغش باید از خودش بگیرید.
_دیگه کسی نیست؟
_اگه لیام بتونه وارد مرکز بشه و اشتون رو فراری بده اونم هست که دوستای زیادی داره،شاید اونا هم اومدن.
سرمو تکون دادم.
نایل گفت
_گرگم میاد اون به خون کیم تشنست
_مشخصات؟
_ام...الان میشه گفت تغریبا پادشاه رزت هاست و قدرتشم خاکه.
لبخند زدمو گفتم
_پس اون میتونه از ارتشرزتا استفاده کنه؟
نایلسرشو تکون داد و گفت
_نه هنوز ارتش دست پدرمه و اونا رو در اختیار کارداشیان گذاشته قطعا.
لیام اروم گفت
_اره گذاشته چون اون روز اونایی که ریخته بودن تو جنگل رزت بودن.
با اخم سرمو تکون دادم،پدر نایلبه معنای واقعی هیچ احساسی تو وجودش نداره و فقطبه فکر قدرته.
لیام گفت
_منم چند تا از دوستام هستن
_مشخصات و اسم
_تیلور ایروین(تیلور هیل)،خواهر اشتون ایروین،پسر فرمانده سپاه...مثل اشتونه
_مالی هود(لیدی گاگا)،تو بخش دفاعی مرکزکار میکنه
_این عمه کلوم هود نیست؟
_اره
_خیلی بدردمون میخوره
_مایلی پین(مایلی سایری)،خواهرم،اون اگه من بگم قطعا کمکم میکنه.
_برادرت چی؟
لیام اخم کرد و گفت
_اون نه،اون مثل مادرم بد زاته.
_اوه
هری بهم گفت
_بچه های مقر رو بنویس.
بچه های مقر...یک ان یاد اما افتادم،چه بلایی سر اون اومده؟
ازجام پریدم و به نایل گفتم
_گوشیتو بده
اخم کرد و گفت
_مگه خودت نداری.
_برای اینکه ردیابینشیم همرو انداختیم دور.
گوشیشو بهم داد و من سریع به اما زنگ زدم
_الو،اما..
از اونطرف بلند گفت
_خدای من لو،تو حالت خوبه؟
_اره اره من خوبم،تو چطوری؟
_منم خوبم...داشتم نگرانت مبشدم،رفتی و حتی خبرم ندادی.
_متاسفم،بعد اینکه رفتم چی شد؟
_من و کندال رفتیم سراغ نقشه اونجا اخرین ردیابی که زده بود مال بیست سال پیش بود...اون خواست دوباره برام بکرده ولی افراد مرکزریختن و بردنش...بعدش خواهرش اومد پیشم و گفت باید هر چه سریعتر برگردم مقر و حالا تو مقرم....لویی افراد مرکز سه بار ریختن اینجا و دنبال تو میگشتن،منم به همشون گفتم که رفتی کره....لوییاز موقعی که برگشتم لوکم غیب شده،کسی نمیدونه کجاست،موضوع چیه؟
_یعنی چی غیب شده؟
_بچه ها گفتن پریشب رفته بیرون و دیگه برنگشته،لویی من خیلی نگرانم.
_نگران اون نباش،میتونی یکاری کنی؟
_چه کاری؟
_لطفا ذهن همرو بخون
_برای چی؟
_میخوام مطمعن بشم کیا مورد اعتمادن.
_لویی چی شده؟
_بعد موضوع مایکی و پری من واقعا به همه شک کردم...لطفا اینکارو بکن و به همین شماره هر چی فهمیدی بفرست.
_یه لحظه لو،تو چه موضوعی باهاشون حرف بزنم تا بفهمم؟
_درمورد من،درمورد از بین بردن دورگه ها،درباره هری و کارداشیان
_لویی نکنه هری...
نگاهی به هری کردم و گفتم
_اره اما،اره...هری اخرینشونه
_اوه خدای من
_کاری که گفتم و بکن،خداحافظ
_بای
تا تلفونو قطع کردم هری پرسید
_موضوع پری و مایک چیه؟
سرد گفتم
_پری و مایک با همن...همش از اولنقشه بوده.
هری با تته پته گفت
_از..از..کجا..فهمید..فهمیدین؟
_از تو اون ویدیو،انعکاس چشم مایکی صورت پری بود
پوزخند زدمو گفتم
_هرکدوم که فیلم گرقته یادش رفته که مایکی چشماش مثل گربه انعکاس نشون میده.
هری که هنوز با شک نگام میکرد،دستشو رو دهنش گذاشت
_خدای من کی فکرشو میکرد؟
کارا پوزخند زد و گفت
_خدا بدجور ما ها رو به بازی گرفته...
نایلم ادامه داد
_فکر کنم مرحله اخرشم هست که انقدر پیچ در پیچ شده.
روی مبل افتادم،لیام خمیازه ای کشید
_فکر کنم دو روزه نخوابیدم...به هرحال میرم بالا پیش اون لجباز.
بعد از سرجاش بلند شد و رفت طبقه بالا.
خیلی دلم میخواد بفهمم این دو تا به هم چه ربطیدارن.
کارا سرسو گذاشت رو شونه نایل و اونم دستشو گذاشت پشت کمرش و هردوشون چشماشونو بستن.
مثل اینکه با مرگ کندال اینا با هم خوب شدن.
BINABASA MO ANG
OUT OF MIND(L.S)(complete)
Fanfictionهیچ چیز اونطور که میخوایم پیش نمیره حتی اگه چیزی که میخوایم به ضررمون باشه....