سلام به همه دوستان عزیزی که تصمیم گرفتن استیگما رو بخونن ^^ قبل از اینکه برید سراغ داستان چند تا نکته کوچیک رو لازمه براتون بگم...
استیگما قراره یه داستان بلند باشه و پر جزییات..اتفاقات اروم اروم پشت هم قرار میگیرن و ممکنه اون هیجانی رو که تو یه فیک جنایی با این تم دنبالش هستید بهتون ندن چون زندگی روزمره هم قاطیش شده و جدای از این من دارم نهایت تلاشم رو میکنم که شخصیت ها عمیق تر براتون قابل درک بشن و این زمان میبره. اگه هنوزم دلتون میخواد همراه شخصیت ها و من بشید پس خواهش میکنم صبور باشید.نکته بعدی راجب نوشته های اخر هر قسمته...بعضی هاشون رو خودم نوشتم چون موفق نمیشدم چیزی که به دلم بشینه پیدا کنم...خواهش میکنم اگه زیرش نزدم "ناشناس" و یا اسم نویسنده ی جمله یا منبعش نیست بدونید کار خودم بوده و التماس میکنم کپی نکنید...میدونم یه جمله بی ارزشه اما با تمام بی ارزشیش صاحب داره و دیدن جمله های خودم تو جاهایی که حتی فکرشون رو نمیکنم اونم بی نام و نشون به شدت اذیتم میکنه...امیدوارم بتونید با استیگما ارتباط برقرار کنید و دوستش داشته باشید... دوستتون دارم . 🐰🌸🌿 bunny
YOU ARE READING
••✴️Stigma✴️••
Mystery / Thrillerبکهیون یه پرستار ساده و خوش قلبه که یه روز موقع برگشتن از سرکارش توی کوچه چانیول رو در حالی که چاقو خورده و وضعیتش خیلی بده پیدا میکنه. بکهیون به درخواست اون پسر که بهش میگه به پلیس زنگ نزنه اون رو به خونه اش میاره و با وجود تمام اخلاق های بد چانیول...