-میدونی من ادم عاقلی نیستم اما تو داری اون ته مونده مغزم رو هم به فاک میدی...
تهیونگ عصبی همینطور که داشت برگه های تو دستش رو چک میکرد و زیر چشمی پوست برهنه جونگ کوک رو دید میزد گفت و پسر کوچیکتر نیشخندی زد و چندبار ابروهاش رو بالا انداخت.
-اوه... چی شده؟ نمیتونی تمرکز کنی؟
تهیونگ چشم غره ای بهش رفت و یکی از کارت ها رو روی فضای خالی بینشون روی تشک کوبید.
-واضحه که نمیتونم... ولی اینکه تو میتونی داره غرورم رو جریحه دار میکنه...
جونگ کوک از این حرف صدادار به خنده افتاد و کارتش رو کنار کارت تهیونگ جا داد.
-شاید چون من عین تو یه منحرف تمام عیار نیستم...
تهیونگ نیشخندی زد و کارت بعدی رو گذاشت.
- نگاهات که چیز دیگه ای رو میگه... و این دست رو باختی!
جونگ کوک هوف کلافه ای کشید و با لبهای اویزون شلوارکش رو دراورد و انداخت پایین تخت و باعث شد تهیونگ همینطور که خیلی خونسرد چکش میکرد به لبهاش زبون بکشه.
-کدوم احمقی ایده این بازی گه رو داد؟
تهیونگ حرصی گفت و پسر کوچیکتر که حالا مطمئن شده بود دوست پسرش یه کم مست شده دوباره خندید. اینکه روی دراوردن لباس هاشون شرط بندی کنن ایده تهیونگ بود.
-خودتون جناب کیم تهیونگ...
صورت تهیونگ پوکر شد و صدای خنده جونگ کوک بالاتر رفت.
-فکر کنم بازی برای امشب بسه...
تهیونگ همینطور که بی حال پلکش رو میمالید گفت ولی پسر کوچیکتر سریع صاف نشست و به حرف اومد.
-نه! حداقل باید مساوی شیم!
با دست به شلوار تهیونگ که برعکس خودش هنوز پاش بود اشاره کرد و پسر بزرگتر نیشخندی بهش زد.
-اوه بیبی اگه میخوای درش بیاری لازم نیست بازی کنیم... کافیه بگی...
جونگ کوک چشم هاش رو چرخوند و بعد خودش رو روی تخت انداخت و باعث شد تعدادی از ورق ها از جاشون جا به جا بشن. تهیونگ چند لحظه به صورت پسر کوچیکتر خیره شد و بعد روش خم شد.
-بهتری؟
نگاه جونگ کوک توی چشم های کشیده دوست پسرش چرخید. تلاش های تهیونگ برای بهتر کردن حالش خیلی دوست داشتنی بود.
لبهاش رو زبون زد و اروم به حرف اومد.
-نمیدونم... تا وقتی هیونگم خبر نده حالش خوب شده نمیتونم اروم باشم...
تهیونگ یه اخم کمرنگ کرد.
-پس این بازی مسخره بی فایده بود...

ESTÁS LEYENDO
••✴️Stigma✴️••
Misterio / Suspensoبکهیون یه پرستار ساده و خوش قلبه که یه روز موقع برگشتن از سرکارش توی کوچه چانیول رو در حالی که چاقو خورده و وضعیتش خیلی بده پیدا میکنه. بکهیون به درخواست اون پسر که بهش میگه به پلیس زنگ نزنه اون رو به خونه اش میاره و با وجود تمام اخلاق های بد چانیول...