🔱Chapter :23🔱

6.7K 1.2K 95
                                    

-تو به این میگی یادداشت برداری؟

به محض اینکه سر سهون از روی تبلت بالا اومد طوری داد زد که ادامس لوهان که داشت خیلی با دقت باد میشد از شوکه شدن صاحبش ترکید و دور لباش رو گرفت. خیلی سریع با انگشتاش باقی مونده ادامسش رو چپوند توی دهنش و با یه نگاهی که سعی داشت خونسرد نگهش داره به سهون خیره شد.

-مگه چشه؟

با لحن حق به جانبی پرسید و دندون های سهون روی هم فشرده شدن.

-چشه؟؟؟ چشه؟؟؟؟ یه مشت چرت اینجا نوشتی و اصلا چیزایی که مهم بوده رو یادداشت نکردی... تازه از یه جایی به بعد هم معلومه اصلا به حرفهای دختره توجه نکردی...

لوهان خونسرد شونه بالا انداخت.

-فقط چیزهایی که فکر میکردم مهمه رو ثبت کردم...از کجا میدونستم چی مهمه چی نیست؟

سهون با درموندگی انگشت هاش رو روی پیشونیش کشید و یه نفس حرصی بیرون داد.

-اگه نمیدونستی باید همه چی رو ثبت میکردی...

لوهان چشمهاش رو درشت کرد و بعد با یه حالتی که انگار خیلی تحت تاثیر قرار گرفته سرش رو بالا پایین کرد.

-اووه... که اینطور... اره اینم میشه...

سهون با اخم از جا بلند شد و میز رو دور زد و لوهان پنهانی یه نفس عمیق کشید. اینکه سهون رو پا شده بود اصلا نشونه خوبی نبود.

-فکر میکنی نفهمیدم چیکار کردی؟

سهون جلوش ایستاد و یه کم خم شد و با لحنی که عجیب اروم بود پرسید و لوهان فقط مظلومانه پلک زد چون این مکانیزم دفاعیش وقتی یکی ازش عصبانی میشد بود... اگرچه که هیچوقت روی سهون جواب نداده بود.

-نشنیدی چی گفتم؟

سهون با همون لحن قبلی پرسید و لوهان مسیر نگاهش رو روی صورت خودش دنبال کرد و به کنار لبهاش رسید. ناخواسته دستش بالا اومد و گوشه لبش کشیده شد و تیکه ادامسی رو که اونجا بود جدا کرد.

-بهت گفته بودم موقع کار ادامس نجو نه؟

سهون که نگاهش هنوز به همون نقطه بود زمزمه کرد و بعد بالاخره به چشم هاش نگاه کرد.

-اره...

لوهان زیر لب گفت و بعد لبهاش رو روی هم کشید.

-اگه میخوای دوباره تنبیهم کنی و این حرفها فقط انجامش بده! جنگ روانی راه ننداز... الان نمیفهمم چرا انقدر ارومی!

سهون خنده ای کرد و سرش رو عقب برد.

-تنبهیت که میکنم... ظاهرا خیلی هم براش مشتاقی!

لوهان چندبار پلک زد و بعد دوباره اخم کرد.

-اینجوری نیست که فکر کنم حقمه... فقط حوصله این مسخره بازیا رو ندارم...

••✴️Stigma✴️••Donde viven las historias. Descúbrelo ahora