-واقعا میخوای اینجوری باشی اوه سهون؟
با شنیدن صدای لوهان نیشخند کمرنگش رو خورد و با جدیت سرش رو بالا اورد. در واقع اصلا تعجب نکرده بود توقع اینکه هر لحظه لوهان یهو منفجر بشه رو داشت. لوهان یه دفعه اومد جلوی میزش و با اخم های تو هم پرسید و سهون همینطور که نیشخندش رو هنور هم ماهرانه مهار کرده بود از بالای قاب عینکش نگاهی به پسر موصورتی جلوی میز که مثل همیشه حالتش تهاجمی بود انداخت.
-منظورت چه جوریه؟
لوهان هوفی کشید و چشم هاش رو چرخوند.
-واقعا انقدر بی خبر و خارج از مرحله ای یا خوشت میاد ادا احمق ها رو دربیاری؟
سهون اخم کمرنگی کرد و به پشتی صندلیش تکیه داد.
-حرفت رو بزن بیکار نیستم...
لبهای لوهان یه کم اویزون شدن اما نه در حدی که نشونه کم اوردن باشه. فقط از بدجنسی سهون حرصش گرفته بود.
-منظورم اینه که میخوای همینطوری عین ارشدم رفتار کنی و هر روز خیلی جدی کار کنیم و تظاهر کنیم هیچی نشده؟
لوهان تند تند و با چشم های درشت شده پرسید و سهون ابروهاش رو بالا داد. اینکه لوهان انقدر عصبی و پر حرص حرف میزد خیلی براش خوشحال کننده بود...این یعنی پسر روبروش اونقدری که سعی داشت نشون بده بی حس نبود.
-من ارشدتم... اینو که یادت نرفته؟ و مگه چی شده؟
هرچیزی یه حدی داشت و لوهان خیلی سریع صبرش تموم میشد. سهون یه جورایی استاد کفری کردنش بود و اونم هیچوقت ادمی نبود که به خاطر شرایط و احساسات بقیه خودداری کنه.
-واقعا چه مرگته عوضی؟ اولش بهم پیشنهاد میدی و خودتو میمالی بهم... بعد یهو میکشیم میبریم خونه خالی... بعد باز خودتو میمالی بهم و حرفای تخمی عجیب میزنی و یهو از بعدش دوباره میشی اوه سهون بنده رستگار خدا و حامی بینوایان که جز کارش هیچی تو زندگیش داغش نمیکنه! واقعا مشکل روحی روانی ای چیزی داری یا من اشتباه میکنم؟ این رفتار نرماله یعنی؟
سهون به زحمت جلوی خنده اش رو گرفت. لوهان وقتی اینجوری با حرص اعتراض میکرد واقعا بامزه و خواستنی میشد. یه پیشی پرحرص که فقط دنبال پنجول کشیدن بهت بود...و سهون تا قبل از ورود این لعنتی مو صورتی به زندگیش نمیدونست پیشی ها میتونن انقدر خواستنی باشن...
بی توجه به افکارش دستی لای موهاش کشید و خونسرد به لوهان خیره شد.
-من بهت پیشنهاد دادم... تو هم ردم کردی... بعدشم گفتی نمیخوای خوش بگذرونی... تا جایی که من یادمه اینجوری شد... اینطور نیست!؟
لوهان دوباره چشم هاش رو درشت کرد و بهش خیره شد.
-خب که چی؟ من ردت کردم تو هم رفتی دنبال کارت؟

DU LIEST GERADE
••✴️Stigma✴️••
Mystery / Thrillerبکهیون یه پرستار ساده و خوش قلبه که یه روز موقع برگشتن از سرکارش توی کوچه چانیول رو در حالی که چاقو خورده و وضعیتش خیلی بده پیدا میکنه. بکهیون به درخواست اون پسر که بهش میگه به پلیس زنگ نزنه اون رو به خونه اش میاره و با وجود تمام اخلاق های بد چانیول...