هشدار :
سخن نویسنده: صرفا چون کاراکترها دست به کاری میزنن معنیش این نیست که انجام اون کار درسته و بهش تشویق بشید. دوست دارم باور کنم خواننده هام اونقدر بلوغ فکری و عقلی دارن که جهت زندگیشون با هر بادی تغییر نکنه. پس فقط به این قسمت از داستان و کارهای تهیونگ و کوکی به چشم یه پارت داستان نگاه کنید و روش عمیق نشید اوکی؟
نگاهش رو اطراف سالن تاریک و غرق در سکوت چرخوند و بعد با قدم های اروم به سمتی که حتی تو تاریکی هم براش مسیرش مشخص بود رفت و با پایین دادن دستگیره در بازش کرد و وارد شد و اروم در رو پشت سرش بست. اتاق توی نور ابی رنگ چراغ خواب غرق شده بود و حس ارامش عجیبی بهش میداد.
با دیدن پسری که روی تخت کاملا خواب بود چشم هاش رو چرخوند و با قدم های اروم به سمتش رفت.
این واقعا همون ادمی بود که کل روز زیر گوشش بارها و بارها خواهش کرده بود امشب بالاخره برن سراغ ماجرا جویی کوچولوشون؟ کنار تخت رسید و یه هوف اروم کشید.
-یعنی قرار بود اماده نشسته باشی!!!
خشک زیر لب گفت و شونه های پسر غرق خواب رو گرفت و با بی ملاحظگی تکونش داد.
-یا پا میشی یا بیخیال میشم!
خشک گفت و قبل از عقب بردن دستش چشم های پسر روی تخت باز شدن.
-ته...
جونگ کوک با صدای خواب الودش زمزمه کرد و بعد طوری سریع نشست که از جا پروندش. چشم های پسر کوچیکتر به زور باز شده بودن و قرمز بودن.
-خوابیدی پس چرا؟ میخوای بذاریمش بعدا!؟
اروم پرسید و به صورت جونگ کوک که تقریبا پف کرده بود خیره شد. پسر روبروش همینطور که با کناره انگشت اشاره اش پلکش رو مالش میداد سری به حالت نه تکون داد و خودش رو از تخت پایین کشید.
-انتظار کشیدن رو دوست ندارم... فکر کنم برای همین خوابم برد...
جونگ کوک اروم گفت و راه افتاد سمت در اما لحظه اخر با چفت شدن انگشت های تهیونگ دور بازوش بی حرکت شد.
-میخوای همه بفهمن؟
تهیونگ از لای دندون هاش گفت و هلش داد عقب و خودش اروم در رو باز کرد و به بیرون سرک کشید و باعث شد جونگ کوک خنده ارومی بکنه.
-چرا جناییش میکنی؟ خوابن همه! مشخصه دیگه!
تهیونگ با اخمهای تو هم به سمت پسری که پشتش با نیش باز ایستاده بود چرخید و با یه حالت هشدار امیز بهش خیره شد.
-اگه قصد داری انقدر بیخیال باشی باید بگم که همه چی تمومه بچه جون... جئون به من پول دوبرابر نمیده که برات وید رول کنم! پس فقط خفه شو و حرف گوش کن!!!
لبهای جونگ کوک یه کم اویزون شدن اما راضی کردن تهیونگ اونقدر براش سخت بود که حالا نخواد با لجبازی خرابش کنه.
ŞİMDİ OKUDUĞUN
••✴️Stigma✴️••
Gizem / Gerilimبکهیون یه پرستار ساده و خوش قلبه که یه روز موقع برگشتن از سرکارش توی کوچه چانیول رو در حالی که چاقو خورده و وضعیتش خیلی بده پیدا میکنه. بکهیون به درخواست اون پسر که بهش میگه به پلیس زنگ نزنه اون رو به خونه اش میاره و با وجود تمام اخلاق های بد چانیول...