♥15⚠️

995 82 42
                                    

🐺سامیار🐺

کامیار روش خیمه زده بود...
جای جای بدنش رو آروم و گرم میبوسید...
بدن ظریفش به این گرما بشدت واکنش نشون میداد...
نفس نفس میزد...
وقتی بوسه ای عمیق روی گلوش نشوند...
چشاش رو بست و آهی با لطافت کشید...
چقدر همه چیزش شیرین بود!♡~♡

با سرخی پوستش...
از بازوی کامیار کشیدم...
🐺بچم تموم شد...خوردیش رفت!:(♡

کامیار خندید و از گردنم گرفت و با مکشی بوسید...
🐯خوشمزه تر از توله گرگم و توله خرگوشم نیست مطمئنم!:)♡♡

ریز خندیدم و روی سینه اش رو بوسیدم...
نگاهی به نیما انداختم...
چشاش رو بسته بود...
به نظر خمار بود...
بدنش تحمل اینهمه حرارت رو نداشت...
مگه چیزی غیر از یه خرگوش کوچولوی نرم و لطیف بود؟!♡~♡

خم شدم و روی پیشونیش رو بوسیدم...
لبخندی با گیجی زد...
خنده ام گرفت از بامزگیش...
🐺کوچولو میخوای توی بغل ددی بخوابی؟!:)♡

معصوم سری تکون داد...
توی بغلم کشیدم...
کامیارم بغلم خوابید و من رو از پشت محکم بغل کرد...
روی گردنم رو بوسید و دم گوشم زمزمه کرد...
🐯کوچولومون خوابید میریم حموم باهات کار دارم!:)♡

خندیدم و با آرنج زدم به شکمش...
خندید...
🐯خب من چیکار کنم بالاخره رابطه برای کوچولوم زوده ولی برای گرگ ورزیده ام که زود نیست!:)

طولی نکشید که با نوازشهای موهای ابریشمیش به خواب رفت...
انگار توی شوک بود یا توی حرارت عشق و لمسهای داغ و پر انرژی کامیار غرق شده بود!♡
آخه که چقدر ظریف و حساس بود!♡~♡

برای اینکه نیما راحت بخوابه...
رفتیم توی حموم اتاق دیگه...
نمیدونم چرا حالا سکس توی حموم رو میخواست این وسط!:/

بعد ورود به حموم از گردنم گرفت و کوبید تو دیوار...
نفسم یه لحظه رفت...
خندید و لباش رو کوبید روی لبام...
دستش از روی سینهام به پایین خزید...
روی عضوم ساکن شد و نوازش وار همراه بوسه من رو غرق در عشق و شهوت میکرد!♡

با یه حرکت برگردوندم...
دست روی کمرم گذاشت و به دیوار چسبوند...
برخورد سینه و شکم برهنه ام به کاشیای سرد نفسام رو سنگین کرد...
هیکل ورزیده اش بهم چسبید...
سرش رو توی گردنم فرو کرد و بعد مکیدن و بوسیدن نفسی کشید...
🐯اممم...بوی گل شب بو میده گرگ خاکستریم!♡~♡

خندیدم...
🐺نکنه میخوای بگی جدی جدی گرگم و از خودم فرمون تولید میکنم؟!:)♡

خندید و لاله گوشم رو مکید...
🐯پس چی...فقط اگه این گرگ زیبا و امگای سکسی بخواد چشمش به یه امگای دیگه بیوفته...قول نمیدم طعم تیزی دندونای من رو نچشه!:)

کمی برگشتم و زدم توی سینه اش...
خندید...
دلخور نگاهش کردم...
🐺من حتی اگه یه امگا باشم چشمم امگاهای دیگه رو نگیره...من چشم دنبال قوی ترینشونه که اونم میتونه یه ببر از جنس کامیار من باشه!:)♡

L💘VE's BERMUDAWhere stories live. Discover now