♥52/2⚠️

223 31 2
                                    

🐰نیما🐰

وقتی سامیاری ناز میکرد خیلی خوشم میومد و با ذوق روی شکمش رو بوسیدم و گفتم:
وقتی من بوسشون میکنم آروم میگیرن مگه نه؟!

خندید و روی صورتم رو نوازش کرد و گفت:
آره قربون قد و بالات بشم!

کامیار اخمی میون لبخندش کرد و گفت:
واقعا برای چی باید این خرگوشک رو ناز کنی و عوضش به من اخم کنی؟!

به حسودیش خندیدیم که کامیار اخمو سرش رو توی گردنم فرو برد و عمیق بوسید و مکید و لب زد:
الآن یه جور میخورمت که از بس کبود بشی تغییر رنگ بدی خرگوشک!

واقعا جثه اش برام بزرگ بود و وقتی روم خیمه میزد دیگه نمیتونستم حرکتی کنم و وقتی از رون هام گرفت و بالا داد و روان کننده رو برداشت و روی ورودیم که نبض میزد مالید از سردیش لرزیدم و معصومانه چشام رو به سامیاری دوختم که به بازوی کامیار مشتی زد و گفت:
یکم لطیف تر با بچه ام برخورد کن!

کامیار خندید و روی لبام رو بوسید و گفت:
اوممم شیرین عسل من!

با ناز خندیدم که انگشتش رو واردم کرد و چون پایین تنه ام روان شده بود به راحتی دومی رو هم واردم کرد و آروم حرکتشون داد که از لذت آهی کشیدم و لباش روی لبام رو بوسید و دست های گرم و نوازش های آرامبخش سامیاری روی موهام نشست!

L💘VE's BERMUDAWhere stories live. Discover now