🐰نیما🐰
وقتی سامیاری ناز میکرد خیلی خوشم میومد و با ذوق روی شکمش رو بوسیدم و گفتم:
وقتی من بوسشون میکنم آروم میگیرن مگه نه؟!خندید و روی صورتم رو نوازش کرد و گفت:
آره قربون قد و بالات بشم!کامیار اخمی میون لبخندش کرد و گفت:
واقعا برای چی باید این خرگوشک رو ناز کنی و عوضش به من اخم کنی؟!به حسودیش خندیدیم که کامیار اخمو سرش رو توی گردنم فرو برد و عمیق بوسید و مکید و لب زد:
الآن یه جور میخورمت که از بس کبود بشی تغییر رنگ بدی خرگوشک!واقعا جثه اش برام بزرگ بود و وقتی روم خیمه میزد دیگه نمیتونستم حرکتی کنم و وقتی از رون هام گرفت و بالا داد و روان کننده رو برداشت و روی ورودیم که نبض میزد مالید از سردیش لرزیدم و معصومانه چشام رو به سامیاری دوختم که به بازوی کامیار مشتی زد و گفت:
یکم لطیف تر با بچه ام برخورد کن!کامیار خندید و روی لبام رو بوسید و گفت:
اوممم شیرین عسل من!با ناز خندیدم که انگشتش رو واردم کرد و چون پایین تنه ام روان شده بود به راحتی دومی رو هم واردم کرد و آروم حرکتشون داد که از لذت آهی کشیدم و لباش روی لبام رو بوسید و دست های گرم و نوازش های آرامبخش سامیاری روی موهام نشست!
YOU ARE READING
L💘VE's BERMUDA
Romanceبرمودای عشق...!♡♡♡ عشقه دو تا مرد...!♡ عشقه دو مرد به پسری زیبا و فریبنده...!♡ ✓رابطه ی دو نفره ای که با اومدن نفر سوم به کل تغییر کرد...!^_^♡♡♡ _خیلی دوستتون دارم پسرای من!❤_❤ +نوچ من بیشتر دوستت دارم عشقم!♡_♡ =جر نزن ددی...من بیشتر ددی بزرگم رو دو...